جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ز" (صفحه 7)
زیبا ساختن
زیبا شدن
زیبا کردن
زیبا و ظریف
زیباپرست
زیباساز
زیباسازی
زیباسازی کردن
زیباشناختی
زیباشناسی
زیبانبارانه
زیباندن
زیبانما
زیبایی
زیبایی شناسی
زیبق
زیبگری
زیبندگی
زیبنده
زیبنده بودن
زیبو
زیبوم
زیبه
زیبی
زیبیدن
زیپ
زیپ کردن
زیپلن
زیپو
زیتر
زیتون
زیتون پرورده
زیتون تلخ
زیتونی
زیتونیان
زیج
زید و عمر
زیر
زیر آب
زیر آب بردن
زیر آب بند
زیر آب پیما
زیر آب رفتگی
زیر آب رفتن
زیر آب رفتن به مدت کوتاه
زیر آب روی
زیر آب زدن
زیر آب کردن
زیر آب کردن به مدت کوتاه
زیر آب گرفتن
زیر آبزی
زیر آبی
زیر آبی رفتن با لوله هواکش
زیر آتش توپ گرفتن
زیر آتش توپخانه گرفتن
زیر آتش گرفتن
زیر آتش گرفتن به دقت
زیر آستانه ای
زیر آفتاب خوابیدن
زیر آن
زیر اتاقی اتومبیل
زیر اخیه گذاشتن
زیر استاندارد
زیر استانده
زیر افق
زیر اقلیم
زیر اندیش
زیر اندیشه ها
زیر بار
زیر بار رفتن
زیر بار سنگین
زیر بار قرار دادن
زیر بار مسئولیت قرار دادن
زیر بار منت
زیر بار منت بودن
زیر بار نرفتن
زیر بار نرو
زیر بال خود گرفتن
زیر بخش
زیر برنام
زیر بشقابی
زیر بنا
زیر بنایی
زیر بیش از حد
زیر پا
زیر پا گذاری
زیر پا گذاشتن
زیر پا گذاشتن قانون
زیر پا له کردن
زیر پا مانده
زیر پا نگذاشتنی
زیر پای کسی نشستن
زیر پایی
زیر پنجه کفش
زیر پنجه گذاشتن برای کفش
زیر پوستی
زیر پیراهنی
زیر پیراهنی آستین کوتاه
زیر پیراهنی بی آستین
زیر پیراهنی رکابی
زیر پیراهنی زنانه
زیر پیراهنی مردانه
زیر پیراهنی ملوانان
زیر تاز
زیر تیره
زیر جامه
زیر جامه زنانه
زیر جمع
زیر چاپ
زیر چانه کسی زدن با دست
زیر چتر گرفتن
زیر چیزی دیگر قرار گرفتن
زیر چیزی زدن
زیر چیزی قرار دادن
زیر چیزی قرار گرفتن
زیر حد معمول
زیر حرف خودزن
زیر خاک
زیر خاکستر سوختن
زیر خانواده
زیر خنده زدن
زیر داستان
زیر دامنی
زیر دری
زیر دسته
زیر رده
زیر رست در بیشه و جنگل
زیر روال
زیر ساز
زیر سازگان
زیر سازگی
زیر سئوال نبردنی
زیر سبیلی در کردن
زیر سبیلی رد کردن
زیر ستون
زیر سلطه آوری
زیر سلطه خود درآوردن
زیر سن قانونی
زیر سوال بردن
زیر سوپاپ
زیر سوپاپی
زیر سوی
زیر سیزده سال
زیر شاخه
زیر شکم حیوان چهارپا
زیر شلواری
زیر شلواری بلند تا مچ پا
زیر شلواری کوتاه
زیر صحرایی
زیر صفر
زیر صوتی
زیر طبقه
زیر عنوان
زیر فرشی
زیر فرمان
زیر فشار گذاشتن
زیر کار
زیر کاری
زیر کردن
زیر کشت
زیر کشند
زیر کمینه
زیر گاره ای
زیر گذر
زیر گروه
زیر گیاه
زیر لبی
زیر لبی خنده کردن
زیر لبی خندیدن
زیر لبی گفتن
زیر لگد
زیر لگد له کردن
زیر لیوانی
زیر مال در نقاشی اتومبیل
زیر مال زدن
زیر ماندن
زیر مجموعه
زیر مداری
زیر معیار
زیر معیار قانونی
زیر معیار معمول
زیر نظر
زیر نفوذ داشتن
زیر نورافکن قرار دادن
زیر نوع
زیر نویس
زیر نویس فیلم
زیر نویسی کردن
زیر نهنج
زیر و بم
زیر و رو
زیر و رو سازی
زیر و رو شدگی
زیر و رو شدن
زیر و رو کردن
زیر و روکردن
زیر و زبر کردن
زیر وات
زیر هنجار
زیر یوغ بردن
زیر یوغ در آوردن
زیرا
زیرا که
زیراب
زیراشکوب در جنگل
زیراعلا
زیراکس
زیراکس کردن
زیرالگو
زیرانداز
زیربار چیزی نرفتن
زیربغل
زیربند
زیرپرده
زیرپوست
زیرپوش
زیرپوش بلند
زیرپوش تنگ و کشدار زنانه
زیرپوش رکابی
زیرپوش زنانه
زیرپوش زنانه و دخترانه
زیرپوش زنانه یک تکه
زیرپوش کشباف
زیرپوش کلفت و پشمی
زیرپوشش قرار دادن
زیرپوشش گرفتن
زیرتراز حد خوشایند
زیرترین
زیرترین صدا
زیرتنگ
زیرجامه زنانه
زیرجلی
زیرجلی همکاری کردن
زیرچشمی
زیرچشمی نگاه کردن
زیرچشمی نگریستن
زیرچم
زیرچیزی زدن
زیرحمال
زیرحوله ای
زیرخاک
زیرخاکی
زیرخان
زیرخنده زدن
زیرخوان
زیردریایی
زیردریایی آلمانی
زیردریایی اتمی
زیردست
زیردست کردن
زیردست نوازی
زیردستی
زیرروی
زیرزانو
زیرزبانی
زیرزمین
زیرزمینی
زیرساخت
زیرساز
زیرسازی
زیرسازی جاده و راه آهن
زیرسازی کردن
زیرسرگرفتن
زیرسری صندلی دندان پزشک
زیرسقفی
زیرسنگ
زیرسویی
زیرسیبلی رد کردن
زیرسیگاری
زیرشلواری تنگ
زیرشلواری خایه بنددار
زیرشلواری شنای بسیار کوتاه
زیرشلواری کوتاه
زیرشلواری مردانه
زیرفشار قرار دادن
زیرفون
زیرقول خود زدن
زیرقول خودزدن
زیرک
زیرک و محتاط
زیرکار
زیرکار جاده و راه آهن
زیرکانه
زیرکانه و زبردستانه
زیرکن
زیرکونیم
زیرکی
زیرگرفتن
زیرگلدانی
زیرگوشی
زیرگونه
زیرلب حرف زدن
زیرلب خندیدن
زیرلب گفتن
زیرلبی شکایت کردن
زیرلبی گفتن
زیرمایه
زیرمجموعه
زیرمقیاس قانونی
زیرمقیاس معمول
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
commendable
commerce
committed
community service
compatriot
complain of pain
completely different
complicity
conceited
conceivable
confidentiality
confidentially
supernaturally
sleepless
sleepyhead
لامپ
پارو
کارآموزی
کبریت
کارآمد
کاملا
گرم
کتیرا
لباسکار
لباسزیر
لبشکری
لوزه
لیسیدن
قیف
ماش