جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
با خرید اشتراک یکسالهی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ز" (صفحه 2)
زبان گروه بخصوص
زبان گروهی
زبان گز
زبان گنجشک
زبان گنجشک کوهی
زبان گوتیک
زبان گیر
زبان لائوسی
زبان لاتی
زبان لاتین
زبان لاتین بد
زبان لال ها
زبان لرزانی
زبان لهستانی
زبان مادر شوهر
زبان مادری
زبان ماشین
زبان مالتی
زبان مالی
زبان ماندارین
زبان مانند
زبان مجارستانی
زبان محاوره ای
زبان محلی
زبان مردم ازتک
زبان مغولی
زبان میانجی
زبان نامفهوم
زبان ناواتل
زبان نروژی
زبان نمی فهمد
زبان نواختی
زبان واره
زبان وری
زبان ویژه
زبان ویلز
زبان هاوایی
زبان های آتاباسک
زبان های سامی
زبان های نورس
زبان هلندی
زبان هندی
زبان یدیش
زبان یونانی
زبان یهودی
زبانزد
زبانزده
زبانزدی
زبانسوز
زبانش می گیرد
زبانشناسی کاربسته
زبانک
زبانه
زبانه آتش
زبانه چرخ دنده
زبانه دو سر پرچ
زبانه شلاق
زبانه قفل
زبانه کردن
زبانه کشیدن
زبانه کشیدن با نور زیاد
زبانه کوبی در خانه های چوبی
زبانه مته
زبانی
زبانی ولی نه از ته دل
زبده
زبده اخبار
زبده ترین
زبر
زبر بری کردن
زبر شدگی
زبر شدن
زبر کردن
زبر مو
زبر نگاره
زبر نگاری
زبر نگاشت
زبر و چروکیده
زبر و خارش آور
زبر و دارای فرهای ریز
زبر و زرنگ
زبر و فنرسان
زبر و کوتاه
زبرآرواره
زبرآره
زبرآره ای
زبرتنگ
زبرجای
زبرجد
زبرجد هندی
زبردست
زبردستانه
زبردستی
زبرسوی
زبرکش
زبرمرد
زبرنگاشت کردن
زبره
زبره آرد
زبره سنگ
زبره گیری کردن
زبری
زبرین
زبل
زبل تر بودن
زبلی
زبور
زبون
زبون ساختن
زبون کردن
زبونی
زبیل
زپرتی
زپلین
زتا
زجاج
زجاجی
زجاجیت
زجاجیه
زجر
زجر پایا
زجر دادن
زجر دادن با شکنجه
زجر دادن با غلتک
زجر دهنده
زجر شدید و طولانی
زجر کردن
زجرکش کردن
زحل
زحل کیوان
زحمت
زحمت آور
زحمت دادن
زحمت راکم کنیم
زحمت کشیدن
زحمتکش
زحمتکشان
زحمتکشی
زحیر
زخارف
زخم
زخم آبله
زخم آکله
زخم بستر
زخم بند
زخم بندی
زخم بندی کردن
زخم پذیر
زخم چاقو
زخم خورده
زخم دار
زخم دار کردن
زخم در اثر فرو کردن
زخم رختخواب
زخم زا
زخم زبان
زخم زبان دار
زخم زبان زدن
زخم زبان زدن به شوهر
زخم زدن
زخم زین بر پشت اسب
زخم زین بر ران سوارکار
زخم سطحی
زخم سطحی ایجاد کردن
زخم سطحی زدن
زخم شدن
زخم شمشیر
زخم عمیق
زخم کردن
زخم کوفت
زخم گوشتی
زخم گوشه ناخن
زخم مار
زخم ناپذیر
زخم نیش
زخمگاه
زخمنشان
زخمه
زخمه مضراب
زخمی
زخمی شدن
زخمی شدن در اثر مالش
زخمی کردن
زخمی کردن با چنگ و دندان
زخمی کردن با شاخ زنی
زخمی کردن در اثر مالش
زخمی نشدن
زخمی نشدنی
زد و برد
زد و بست
زد و بند کردن
زد و خورد
زد و خورد اتفاقی
زد و خورد از فاصله کم
زد و خورد پر سر و صدا
زد و خورد در هم و برهم
زد و خورد کردن
زد و خورد کردن با سر و صدا
زد و خورد کوتاه
زد و خورد و جنجال
زد و خورد هوایی
زد وبند کردن
زداگر
زدایش
زدایش جرم دندان
زدایشگر
زداییدن با صابون
زداییدن با مالیدن چیزی زبر
زدش
زدش در متن
زدشی
زدگی
زدگی از متن
زدگی پیدا کردن
زدن
زدن آگهی به دیوار
زدن از چیزی
زدن از متن
زدن با آرنج به
زدن با پنجه
زدن با ترکه
زدن با تیر
زدن با تیراندازی
زدن با چمنزن
زدن با چوب
زدن با چوب دستی
زدن با چوبدستی
زدن با چیز پهن
زدن با چیز مسطح
زدن با داس
زدن با راکت
زدن با سر و صدا
زدن با سرعت و زور
زدن با شلاق
زدن با صدا
زدن با صدای بلند
زدن با صدای بلند به
زدن با ضربه
زدن با ضربه چوگان
زدن با ضربه های تند و خفیف
زدن با قیچی
زدن با لبه چوگان
زدن با مشت
زدن باترکه
زدن بخشی از چیزی
زدن به
زدن به پشت کسی با دست با علامت تشویق
زدن به دیوار
زدن به شدت
زدن به صحرای کربلا
زدن به طور سریع و ملایم
زدن پشم گوسفند
زدن تصادفی پا به چیزی
زدن تند
زدن تند و محکم با کف دست
زدن تند و محکم با مشت
زدن توپ از گوشه
زدن توپ با پا
زدن توپ به دیواره
زدن توپ در هوا با پا
زدن تیر
زدن تیر به دست
زدن جرقه
زدن چوگان
زدن چیز خوب به کار بد
زدن خیمه
زدن در حین حمل و نقل
زدن ریش
زدن زیر خنده
زدن زیر گریه
زدن ساز
زدن ساز زهی
زدن سر چیزی
زدن سر شاخ و برگ
زدن سر مو
زدن سوت فلزی
زدن سویچ
زدن شاخه های بالای گیاه
زدن شدید نبض
زدن شلاق وار به
زدن ضربه کوتاه و تند
زدن عکس به دیوار
زدن عینک
زدن قلب
زدن کبریت
زدن کلید برق
زدن گوی از گوشه
زدن مانند نبض
زدن محکم با چماق
زدن محکم با چوگان
زدن محکم با مشت
زدن مو
زدن ناقوس کلیسا به طور موزون
زدن ناگهانی و تند
زدن نبض
زدن و بردن مال مردم
زدن و کشتن
زدنگاه
زدو
زدو بند سیاسی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی