جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
با خرید اشتراک یکسالهی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ک" (صفحه 4)
کالا
کالا ربایی کردن در حین حمل و نقل
کالا شناساندن
کالاچپانی
کالار
کالار مانند
کالاگذر
کالاماری
کالامین
کالانما
کالاهای سرمایه ای
کالاهای مصرفی
کالاهای موجود
کالای انحصاری
کالای بازیابی شده
کالای بد
کالای بزرگتر از معمول
کالای بنجل
کالای بی قواره
کالای چفته
کالای صادراتی
کالای فروش نرفته
کالای قاچاق
کالای قلابی
کالای قناس
کالای لوکس
کالای مجانی
کالای مشتری آور
کالای ممنوعه
کالای ناجور
کالای نامرغوب
کالای نمایشی
کالای وارد شده
کالای ویژه
کالب
کالب دار
کالباس
کالباس پر ادویه
کالباس و گوشت پخته و پنیر
کالبد
کالبد سنج
کالبد شناختی
کالبد گشایی
کالبدسنجی
کالبدشکاف
کالبدشکافی
کالبدشکافی کردن
کالبدشکافی موجود زنده
کالبدشناس
کالبدشناسی
کالبدگشایی
کالبدی
کالتای باتلاقی
کالج
کالچ
کالری
کالسکه
کالسکه بچه
کالسکه چهار چرخه
کالسکه چهار چرخه سر پوشیده
کالسکه چهارچرخه
کالسکه چی
کالسکه دوچرخه
کالسکه دوچرخه که توسط انسان کشیده می شود
کالسکه سبک
کالسکه سبک دو چرخه و یک اسبه
کالسکه سورتمه ای
کالسکه سه اسبه
کالسکه کرایه ای
کالسکه کودک
کالسکه نشسته
کالسکه و خدمه آن
کالسکه هانسوم
کالفته
کالک
کالو
کالوج
کالوس
کالیبر
کالیبر تفنگ
کالیبر چیزی را معلوم کردن
کالیبرگیری
کالیپی
کالیدن
کالیفرنیا
کالیفرنیایی
کالیکس
کالیو
کالیوپ
کالیوگی
کالیوه کردن
کالیوی
کام
کام بخشی
کام جستن
کام دل
کام دل گرفتن
کام ست
کام کافته
کام کسی رادادن
کام گیری
کام ناروا
کام و زبانه
کام و زبانه دار کردن
کام و زبانه دم چلچله ای
کام و زبانه کردن
کاما
کامارا
کامبخش
کامبوج
کامبیون
کامبیونی
کامپالا
کامپکت
کامپیوتر
کامپیوتر باز
کامپیوتر بزرگ
کامپیوتر بسیار سریع و پرظرفیت
کامپیوتر دوست
کامپیوتر دیجیتال
کامپیوتر رقمی
کامپیوتر فراسنجگر
کامپیوتر قیاسی
کامپیوتر کتابی
کامپیوتر کوچک
کامپیوتری سازی
کامپیوتری کردن
کامپیون
کامجو
کامران
کامران شدن
کامرانی
کامروا
کامروا کردن
کامروایانه
کامروایی
کامرون
کامفری
کامفیت
کامکار
کامکاری
کامکی
کامل
کامل العیار
کامل بودن
کامل ساز
کامل سازی
کامل شدن
کامل شدنی
کامل شده
کامل کردن
کامل کردنی
کامل و دقیق
کامل و همبسته
کاملا
کاملا امریکایی
کاملا باز
کاملا برهنه
کاملا به فروش رفته
کاملا به فروش رفته نمایش
کاملا بی منفذ
کاملا بیدار
کاملا پخته
کاملا پر
کاملا پر بودن
کاملا پر کردن چمدان
کاملا پرنکردن
کاملا تحت تاثیر قرار دادن با شگفتی
کاملا تحت تاثیر قراردادن با اندوه
کاملا تحت تاثیر قراردادن با وحشت
کاملا خسته
کاملا خسته کردن
کاملا خواب کردن
کاملا خیس شدن
کاملا خیس کردن
کاملا در فکر چیزی
کاملا درست
کاملا درک کردن
کاملا رشد کردن
کاملا شبیه
کاملا شکست دادن
کاملا کر
کاملا کور
کاملا مثل
کاملا مرده
کاملا مصرف کردن
کاملا نو
کاملا وسوسه شده
کاملا همانند
کاملا!
کامله الوداد
کاموا
کاموابافی
کاموایی
کامه
کامی
کامی کازی
کامیاب
کامیاب بودن
کامیاب شدن
کامیاب نشدن
کامیابی
کامیابی چشمگیر
کامیابی خوبان و شکست بدان
کامیون
کامیون اسباب کشی
کامیون بزرگ
کامیون تانک دار
کامیون حمل زباله
کامیون خاک کش
کامیون رانی کردن
کامیون سردخانه دار ویژه حمل گوشت
کامیون کوچک
کامیون کوچک و تاقدار
کامیون مخصوص حمل مبل
کامیون نفتکش
کامیون ویژه حمل اتومبیل های اسقاطی
کان
کان آوار حاصل از حفاری
کان جوی
کان جویی کردن
کان شناس
کان شناسی
کان کاوی کردن
کان کن
کان کنی
کان لم یکن
کان لم یکن تلقی کردن
کان لم یکن کردن
کان ماده
کانا
کاناب
کاناپه
کانادا
کانادایی
کانادایی فرانسوی تبار
کاناستا در بازی ورق
کانال
کانال ارتباطی
کانال پرده
کانال ریشه
کانال سوئز
کانال کشی کردن
کانال کشیدن
کانال مهره ای
کانتاتا
کانتر پوینت
کانتریل
کانتون
کانتونی
کانتینر
کانچی
کاندور
کاندوم
کاندید
کاندید انتخابات
کاندید انتخابات و انتصاب
کاندید سازی
کاندید شغل
کاندید کردن
کانزاس
کانزاس سیتی
کانسنگ
کانفتی
کانگا
کانگاه
کانگر
کانگورو
کانن
کانو
کانوا
کانوابافی
کانوایی
کانون
کانون اول
کانون حزب
کانون خانوادگی
کانون خانواده
کانون دوم
کانون زدایی
کانون زدایی کردن
کانون شهاب
کانون گریز
کانونی
کانونی شدن
کانونی کردن
کانه
کانه شویی کردن
کانی
کانی شناس
کانی شناسی
کانی کوب
کانیستر
کاو
کاو از دو طرف
کاواک
کاواک افروختگی
کاواک تبسی
کاواک شدن دندان
کاواک کردن دندان
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
17
18
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی