با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Impostor

ɪmˈpɑːstər ɪmˈpɒstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    impostors

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: imposter

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    شخص شیاد، آدم دغل‌کار، فرد متقلب (به‌ویژه کسی که خود را به‌جای شخص دیگری جا می‌زند تا دیگران را فریب دهد)
    • - The impostor was caught when his identity was revealed.
    • - وقتی که هویت مرد شیاد فاش شد او دستگیر شد.
    • - The imposter was caught trying to pass himself off as the CEO.
    • - فرد دغل‌کار در حالی دستگیر شد که سعی داشت خود را به‌عنوان مدیرعامل جا بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد impostor

  1. noun person pretending to be something else
    Synonyms: actor, beguiler, bluffer, charlatan, cheat, con artist, deceiver, empiric, fake, faker, four-flusher, fraud, hypocrite, imitator, impersonator, masquerader, mimic, mocker, mountebank, pettifogger, phony, pretender, pseudo, quack, scorner, sham, sharper, shyster, trickster

ارجاع به لغت impostor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impostor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impostor

لغات نزدیک impostor

پیشنهاد بهبود معانی