چنین، یکچنین، این قبیل، اینجور، اینطور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a man such as his father
مردی همچون پدرش
Such love as his is seldom seen.
عشقی مثل عشق او کمتر دیده میشود.
Such was her nature.
خصلت او چنین بود.
such a food
چنین خوراکی
pens and pencils and such things
قلم و مداد و چنین چیزهایی (این چیزها)
such good news
خبری به این خوبی (اینچنین خوب)
at such time as you go
هرگاه که بروی
in such a way that no one would know
به روشی که هیچکس نداند
Such women are rare.
اینگونه زنها نادرند.
embarrassed by such praise
خجل از آن همه تعریف
My joy was such that I wept.
شادی من آنگونه بود که گریه کردم.
such as live by the sword
آنانکه از راه شمشیر زندگی میکنند
Money, as such, means nothing.
پول بهخودیخود اهمیتی ندارد.
fruits such as apples and oranges
میوههایی از قبیل سیب و پرتقال
The house , such as it is , is at your disposal.
خانه با آنکه قابلی ندارد، در اختیار شماست.
بهخودیخود، بهتنهایی، خودش
همچون، از قبیل، آنهایی که
هرچه که باشد، ناقابل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «such» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/such