آخرین به‌روزرسانی:

Such

sʌtʃ sʌtʃ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb pronoun A2

چنین، یک‌چنین، این قبیل، این‌جور، این‌طور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a man such as his father

مردی همچون پدرش

Such love as his is seldom seen.

عشقی مثل عشق او کمتر دیده می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Such was her nature.

خصلت او چنین بود.

such a food

چنین خوراکی

pens and pencils and such things

قلم و مداد و چنین چیزهایی (این چیزها)

such good news

خبری به این خوبی (اینچنین خوب)

at such time as you go

هرگاه که بروی

in such a way that no one would know

به روشی که هیچ‌کس نداند

Such women are rare.

این‌گونه زن‌ها نادرند.

embarrassed by such praise

خجل از آن همه تعریف

My joy was such that I wept.

شادی من آن‌گونه بود که گریه کردم.

such as live by the sword

آنانکه از راه شمشیر زندگی می‌کنند

Money, as such, means nothing.

پول به‌خودی‌خود اهمیتی ندارد.

fruits such as apples and oranges

میوه‌هایی از قبیل سیب و پرتقال

The house , such as it is , is at your disposal.

خانه با آنکه قابلی ندارد، در اختیار شماست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد such

  1. adverb, pronoun aforementioned, specific
    Synonyms:
    that said like similar aforesaid equivalent comparable corresponding alike analogous akin suchlike the like such a thing such a person such a one this parallel

Collocations

as such

به‌خودی‌خود، به‌تنهایی، خودش

such as

همچون، از قبیل، آن‌هایی که

such as it is (a was)

هرچه که باشد، ناقابل

ارجاع به لغت such

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «such» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/such

لغات نزدیک such

پیشنهاد بهبود معانی