جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
با خرید اشتراک یکسالهی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ج" (صفحه 2)
جامه نمایی کردن
جامه و مخلفات آن
جامه و نشان های ویژه هر هنگ
جامه واگردان
جامه ورزش
جامه ها
جامه های گوناگون برای شنا
جامه یکپارچه و کشباف
جامه یکجور
جامهی پرزرق و برق
جامهی جلف
جامهی کم ارزش ولی خوش نما
جامهی ویژه مراسم رسمی
جامینه
جامینه ای
جان
جان آفرین
جان بخشیدن
جان بوز
جان به در بردن
جان به لب رسیده
جان پرور
جان پناه
جان پناه توپ
جان پناه جلوی پل
جان پناه جلوی دروازه
جان پناه چوبی
جان پناه خاکی
جان تازه
جان تازه بخشیدن
جان تازه دادن به
جان تازه یافتن
جان جانی
جان دادن
جان دمیدن
جان سالم به در بردن
جان سپار
جان سپردن
جان سخت
جان فرسا
جان کلام
جان کلوین
جان کن
جان کندن
جان کنی
جان کیتز
جان گداز
جان گرفتن
جان لوله
جان من
جان میلتون
جان ناکس
جان نثار
جان نثاری
جان وسلی
جان هدف
جان یافته
جاناتان سویفت
جانام
جانامی
جانان
جانانه
جانب
جانباز
جانبازی
جانبازی کردن
جانبخش
جانبخشی
جانبخشی کردن
جانبدار
جانبدارانه
جانبداری
جانبداری کردن
جانبی
جانبین
جانخراش
جاندار
جاندار دو پا
جاندار کردن
جاندار ناهوازی
جاندارو
جاندانه
جانرگ
جانسپاری
جانسوز
جانشان
جانشین
جانشین بودن
جانشین پذیر
جانشین سازی
جانشین شدن
جانشین فرمانده
جانشین کردن
جانشین موقت
جانشینی
جانفرسایی
جانفشان
جانفشانانه
جانفشانی
جانفشانی کردن
جانک
جانکاه
جانگداز بودن
جانگدازه
جانگدازی
جانگیر
جانگیرانه
جانم
جانما
جانماز
جانماز آب کشیدن
جانماز آبکش
جانماز آبکشی
جانمازآب کش
جانمایی کردن
جانمند
جانمند کردن
جانمندی
جانور
جانور پرده پا
جانور پیل دندانی
جانور جوان
جانور خاک زی
جانور خاکی
جانور دریایی دارای صدف
جانور دریایی دارای لاک
جانور شکارگر
جانور شناس
جانور شناسانه
جانور شناسی
جانور کشند
جانور گراز دندان
جانور گیاه خوار
جانور ماده
جانور مانند
جانور موذی
جانور مهیب
جانور ویژه اصلاح نژاد
جانوران
جانوران باغ وحش
جانوران نمایشی
جانوران وحشی
جانورخوی
جانورگاه
جانهشت
جانهشتی
جانی
جانی خانی
جانی روانی
جانی فراری
جانی مسلح
جانی وار
جانیفتاده
جانیواری
جاو شیر
جاودان
جاودان بودن
جاودانگی
جاودانه
جاودانه کردن
جاودانی
جاودانی کردن
جاورس
جاورگشت
جاورگشتی
جاوه
جاوید
جاوید کردن
جاوید نام
جاویدان
جاه
جاه بخش
جاه طلب
جاه طلبانه
جاه طلبی
جاه نمایی
جاه و جلال
جاه و مقام
جاهای دور افتاده
جاهای دیگر
جاهد
جاهل
جاهلانه
جاهلیت
جاهمند
جاهمندی
جای
جای (کسی) خالی بودن
جای آبله
جای آستین
جای اعتراض
جای امن و امان
جای ایستادن در سالن پر
جای ایستاده
جای بدن
جای برجسته و آشکار
جای بست نشینی
جای بسیار خوشایند
جای بسیار زیبا
جای بلند
جای بلند برای پائیدن اطراف
جای پا
جای پا گذاری
جای پا گذاشتن
جای پارو
جای پای محکم و مطمئن
جای پر سروصدا
جای پرورش و محبت
جای پنجره در دیوار
جای پوشیده از بته
جای پوشیده از درخت
جای تاسف
جای ترس
جای تعجب
جای تعجب است
جای تکیه دادن
جای تنگ و کوچک
جای جوش
جای چرخ
جای چرخ گذاشتن
جای چیزی را گرفتن
جای خالی
جای خالی در متن
جای خطرناک
جای خواب تهیه کردن
جای خواب موقت درست کردن
جای خوب
جای دلخواه
جای دنج
جای دور
جای دور افتاده
جای دورافتاده و کم جمعیت
جای دیدنی
جای دیگر
جای رختشویی در خانه
جای رفو
جای زخم
جای زخم باقی گذاشتن
جای زندگی
جای زیبا
جای زیبا و دیدنی
جای ژرف
جای سوختگی
جای سوختگی باقی گذاشتن
جای شلوغ پلوغ
جای شلوغ و پرسروصدا
جای کار در بورس
جای کار در کارخانه
جای کار در نمایشگاه
جای کافی
جای کافی برای انجام کاری
جای کثیف
جای کم ژرفا در دریا و دریاچه
جای کوچک
جای کوچک و تاریک
جای گذاشتن پنجه پا
جای گرد
جای گرفتن
جای گرم و پر سر و صدا
جای گرم و نرم جستن
جای گره در تخته و الوار
جای محصور
جای مرتفع
جای مزین
جای مشخص کننده
جای مناسب
جای ناخوشایند
جای نشستن پرنده
جای نشو و نمو
جای نگار
جای نگاری
جای نگین
جای وسیع
جای ویران
جایاب
جایابی
جایابی کردن
جایخی در یخچال
جایز
جایز شماری
جایز شمردن
جایزالخطا
جایزه
جایزه اسکار
جایزه با تخفیف زیاد
جایزه برنده
جایزه بزرگ
جایزه پولیتزر
جایزه دادن
جایزه دار
جایزه دلگرمی در مسابقات
جایزه شرطبندی
جایزه ممتاز
جایزه منفی
جایزه نوبل
جایزه ی اول
جایگاه
جایگاه ارکستر
جایگاه بلند
جایگاه پرورش جوجه
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی