بدون توانایی دیدن، کورکورانه
The driver drove blindly through the fog.
راننده بدون توانایی دیدن از میان مه عبور کرد.
He stumbled blindly through the dark alley.
کورکورانه از کوچهی تاریک عبور کرد.
کوکورانه، بدون فکر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I don't follow fashion blindly.
من کورکورانه مد را دنبال نمیکنم.
They blindly signed the contract.
قرارداد را بدون فکر امضا کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blindly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blindly