شکل جمع:
maidensادبی دختر، دوشیزه
The knight vowed to protect the maiden.
شوالیه قول داد که از دختر محافظت کند.
The young maiden was known for her beauty and charm.
دوشیزهی جوان به زیبایی و جذابیت معروف بود.
She remained a maiden for the rest of her life.
تا آخر عمر دوشیزه باقی ماند.
ورزش (کریکت) ضربهی اول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was determined to break the opposition's maiden.
او مصمم بود که ضربهی اول رقیب را دفع کند.
He delivered a perfect maiden.
ضربهی اول عالیای را زد.
نخستین، اولین
the newly-made ship's maiden voyage
نخستین سفر کشتی تازهساخت
his maiden speech
اولین نطق او
مربوط به دوران دختری، مربوط به دوران دوشیزگی
her maiden loveliness
زیبایی دخترانهی او
maiden innocence
معصومیت دخترانه
شوهرنکرده، ازدواجنکرده، مجرد (دختر)
His maiden aunt died recently.
عمهی شوهرنکردهی او اخیراً فوت کرد.
The maiden girl blushed when the handsome stranger complimented her.
وقتی غریبهی خوشتیپ از او تعریف کرد، دختر مجرد سرخ شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «maiden» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/maiden