با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Maiden

ˈmeɪdn ˈmeɪdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    maidens
  • noun countable
    ادبی دختر، دوشیزه
    • - The knight vowed to protect the maiden.
    • - شوالیه قول داد که از دختر محافظت کند.
    • - The young maiden was known for her beauty and charm.
    • - دوشیزه‌ی جوان به زیبایی و جذابیت معروف بود.
    • - She remained a maiden for the rest of her life.
    • - تا آخر عمر دوشیزه باقی ماند.
  • noun countable
    ورزش (کریکت) ضربه‌ی اول
    • - He was determined to break the opposition's maiden.
    • - او مصمم بود که ضربه‌ی اول رقیب را دفع کند.
    • - He delivered a perfect maiden.
    • - ضربه‌ی اول عالی‌ای را زد.
  • adjective
    نخستین، اولین
    • - the newly-made ship's maiden voyage
    • - نخستین سفر کشتی تازه‌ساخت
    • - his maiden speech
    • - اولین نطق او
  • adjective
    مربوط به دوران دختری، مربوط به دوران دوشیزگی
    • - her maiden loveliness
    • - زیبایی دخترانه‌ی او
    • - maiden innocence
    • - معصومیت دخترانه
  • adjective
    شوهرنکرده، ازدواج‌نکرده، مجرد (دختر)
    • - His maiden aunt died recently.
    • - عمه‌ی شوهرنکرده‌ی او اخیراً فوت کرد.
    • - The maiden girl blushed when the handsome stranger complimented her.
    • - وقتی غریبه‌ی خوش‌تیپ از او تعریف کرد، دختر مجرد سرخ شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد maiden

  1. adjective earliest
    Synonyms: beginning, first, fresh, inaugural, initial, initiatory, intact, introductory, new, original, pioneer, primary, prime, unbroached, untapped, untried, unused
    Antonyms: concluding, final, latest

ارجاع به لغت maiden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maiden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maiden

لغات نزدیک maiden

پیشنهاد بهبود معانی