دمغ، عصبانی، کفری، ناراحت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was pissed off with the way some people were behaving.
از طرز رفتار بعضیها عصبانی بودم.
She seemed a bit pissed off that she hadn't been invited.
به نظر میرسید از اینکه دعوت نشده بود کمی عصبانی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pissed off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pissed-off