فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pissed

pɪst pɪst

سوم‌شخص مفرد:

pisses

وجه وصفی حال:

pissing

صفت تفضیلی:

more pissed

صفت عالی:

most pissed

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective

(عامیانه - ناپسند) دلخور، رنجیده، ناخشنود، خشمگین، برزخ

He was late and the teacher became quite pissed.

او دیر آمد و معلم خیلی دلخور شد.

adjective

(عامیانه - ناپسند) (انگلیس) مست و خراب، سیاه مست، پاتیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pissed

  1. adjective very drunk
    Synonyms:
    drunk loaded plastered smashed sloshed tight blotto cockeyed crocked pissed-off pie-eyed soaked soused stiff blind-drunk besotted fuddled sozzled squiffy steamed wet pixilated annoyed irritated miffed nettled peeved riled roiled stung

Idioms

pissed as a newt (or pissed out of one's head)

(انگلیس، زننده) مست لایعقل، سیاه مست

ارجاع به لغت pissed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pissed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pissed

لغات نزدیک pissed

پیشنهاد بهبود معانی