فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Squiffy

ˈskwɪfi ˈskwɪfi

معنی

adjective

( squiffed ) (عامیانه) مسموم‌شده، مست و خراب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squiffy

  1. adjective very drunk
    Synonyms:
    drunk pissed plastered smashed loaded sloshed sozzled tight blind-drunk cockeyed crocked soaked soused wet besotted blotto fuddled pie-eyed pixilated stiff

ارجاع به لغت squiffy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squiffy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squiffy

لغات نزدیک squiffy

پیشنهاد بهبود معانی