امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

مست به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

کسی که در اثر خوردن نوشیدنی الکلی از حالت طبیعی خارج شده باشد

فونتیک فارسی

mast
اسم صفت
drunk, drunken, drunkard, intoxicated, bibber, tippler, toper, dipsomaniac, soaker, tipsy, crapulent, crapulous, sponge, tosspot, hard drinker, carouser, soused, inebriated, juiced, boozy, sottish, shellacked, stinko, tanked, lush, souse, squiffed, guzzler, boozer, stewed, stoned, canned, pickled

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- آن‌قدر مست بود که نمی‌دانست کجاست.

- He was so drunk that he wasn't aware of where he was.

- دو مرد مست او را له و لورده کردند.

- He was bashed up by two drunken men.

- لطفاً به حرف‌هایش اعتنا نکنید، او مست است.

- Please disregard what he says, he is drunk.

- سیاه مست

- dead drunk
هیجانزده، سرخوش

فونتیک فارسی

mast
اسم صفت
merry, besotted

- او مست دارایی‌هایش بود.

- She was besotted with possessions.

- او مست یک دختر است.

- He is besotted with a girl.
عامیانه canned, squiffy, tiddly, boozy, cockeyed, pickled, pie-eyed, plastered, smashed, stoned, tight, wasted
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مست

  1. مترادف:
    اندوه حزن غم
  1. مترادف:
    شکایت شکوائیه گلایه گله
  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    سرخوش نشئه نشئه‌ناک می‌زده شراب‌زده ملنگ کیفور
  1. مترادف:
    خمار خمارین خمارآلود خمارآلوده مخمور
  1. مترادف:
    خراب طافح
  1. مترادف:
    مدهوش لایعقل
  1. مترادف:
    بی‌خود بی‌خویشتن از خودبی‌خود مجذوب
  1. مترادف:
    بی‌خبر غافل غفلت‌زده
  1. مترادف:
    هیجان‌زده
  1. مترادف:
    مغرور متکبر

ارجاع به لغت مست

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مست» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مست

لغات نزدیک مست

پیشنهاد بهبود معانی