جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "د" (صفحه 10)
درآمیختنی
درآمیخته
درآمیخته کردن
درآمیز
درآمیز کردن
درآمیزش
درآمیزی
درآمیزی کردن
درآن طرف
درآوردن
درآوردن از تعهد
درآوردن از چمدان
درآوردن از زیر خاک
درآوردن از قید تعهد
درآوردن از گرو
درآوردن از گیر
درآوردن با شدت
درآوردن بند کفش
درآوردن به دین و مسلک
درآوردن پریز
درآوردن جامه
درآوردن جامه به آسانی
درآوردن کتاب و فیلم
درآوردن گلوله سلاح آتشین
درآوردن لباس
درآوردن هسته میوه
درآوردنی
درآیش
درآیند
درآیندگاه
درآینده نامعلوم
درآینده نزدیک
درآیه
دراپ کیک
دراج
دراخما
دراز
دراز به دراز
دراز به دراز خوابیدن
دراز بی خاصیت
دراز بی قواره
دراز دندان
دراز روز
دراز زمانه
دراز زیستی
دراز سخنی
دراز شدن
دراز شده
دراز عمر
دراز کردن
دراز کردن بدن
دراز کردن دست
دراز کردن شاخه
دراز کشیدن
دراز کشیده
دراز گویی
دراز لق لقو
دراز مدت
دراز نفس
دراز و باریک
دراز و خسته کننده
دراز و لاغر
دراز و لاغرو
درازا
درازا برحسب یارد
درازا رج
درازا رجی
درازا سنجی کردن
درازاندن
درازانده
درازانش
درازای پراز
درازای زمان
درازای گام
درازایی
درازتر
درازتر از حد معمول
درازدستی
درازسازی
درازش
درازش پذیر
درازکش
درازگوش
درازگوی
درازگویانه
درازگویی
درازگویی کردن
درازنا
درازناک
درازنایی
درازنشست
درازنفسی
درازه
درازی
درازی عمر
دراژه
درافتادن
درافتادن با هم
درافزا
دراکولا
دراکه
درام
دراندن
درانگیز
درانگیزی
درانیدن
درایت
درایش
دراین زمینه
دراین صورت
دراین گیرودار
درایواین
درب
درب بزرگ خانه
درب چرخنده
درب خوابیده
درب معده
درب و داغان کردن
درب و داغانی
درب و داغون
درب و داغون شدن
درب و داغون کردن
درب همکف
درباب
دربار
دربار پاپ
درباره آن
درباره اخلاقیات نگاشتن
درباره چیزهای مهم و جدی
درباره چیزی بودن
درباره غرب ایالات متحده
درباره ی
درباری
درباریان
دربان
دربان دارای اونیفورم
درباند پیچیدن
دربانی
دربانی کردن
دربای بودن
دربایست
دربایستن
دربایی
دربچه
دربدر
دربدر شدن
دربدربودن
دربر داشتن
دربر گرفتن
دربردن
دربرگیر
دربرگیری
دربست
دربست بودن
دربست کرایه کردن
دربست گر
دربستگرانه
دربستگی
دربسته
دربستی
دربستی کردن
دربطری ریز
دربند
دربند چیزی
دربه در
دربه دری
دربیخ
درپوش
درپوش توپی اتومبیل
درپوش گذاشتن
درپیچیدن
درتنگنا قرار دادن
درته
درثانی
درج
درج شدن
درج کردن
درجا
درجا ثابت نگه داشتن
درجا نگهدار
درجات قطب نما در ناوبری
درجامانی
درجای به خصوصی باقی ماندن
درجای بی سقف
درجای دیگر
درجه
درجه اسیدی
درجه انقباض
درجه اول
درجه برای اندازه گیری
درجه بندی
درجه بندی کردن
درجه به درجه
درجه تحصیلی
درجه خلوص الکل
درجه دادن به
درجه دار
درجه دکتری
درجه دو
درجه دوم
درجه رطوبت
درجه ریشتر
درجه سرازیری
درجه سه
درجه شیب
درجه طول
درجه غلظت
درجه قلیایی
درجه کارشناسی
درجه گرما
درجه لیسانس
درجه نما
درجه ی اعطا شده
درجه یک
درجهانگر
درجهت درست
درچیزی غورکردن
درحال
درحال آمدن
درحال تولد
درحال حرکت
درحال زایمان
درحال سوختن
درحال عقب نشینی
درحال کار
درحال نزدیک شدن
درحالت خاصی قرار دادن
درحالی که
درحد وسط
درحیات بودن
درحین ارتکاب گرفتن
درحین بازی
درخارجه
درخانه باز
درخت
درخت آلبالو
درخت آلو
درخت آناناس
درخت ازگیل
درخت انار
درخت انبه
درخت انجیر
درخت انجیر هندی
درخت انداختن
درخت انداز
درخت انگور
درخت اوکالیپتوس
درخت بادام
درخت بارآور
درخت بالسا
درخت بری و الوار سازی
درخت بریدن و الوار کردن
درخت بلسان
درخت بلوط
درخت به
درخت بید
درخت بید مشک
درخت پرتقال
درخت پسته
درخت پی کان
درخت تبریزی
درخت تمبرهندی
درخت توت
درخت توس
درخت جوالدوز
درخت جوان
درخت جوز هندی
درخت چنار
درخت خاردار
درخت خانوادگی
درخت خرما
درخت خرمالو
درخت خرنوب
درخت دار
درخت دارای چوب نرم
درخت راج
درخت زار درختان صنعتی
درخت زبان گنجشک
درخت زردآلو
درخت زی
درخت زیتون
درخت ساج
درخت سپیدار
درخت سقز
درخت سیب
درخت شناسی
درخت صبر
درخت صمغ
درخت فندق
درخت کائوچو
درخت کاری
درخت کاشتن
درخت کاکائو
درخت کالاباش
درخت کاملیا
درخت کریسمس
درخت کولا
درخت کوم کوات
درخت گردو
درخت گز
‹
1
2
...
7
8
9
10
11
12
13
...
25
26
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
splitting headache
stand a chance
stimulate growth
grotesque
deep sleep
defamatory
deficient
definitive
defray
deletion
delirious
deliveryman
deny all knowledge of
desperately jealous
hood
بند انداختن
نی
افق
اطمینان
استنکاف
استمرار
استعداد
اسکورت کردن
ارتعاش
ارائه
آنالیز
آفتابگرفتگی
اجازه
آغاز
آدینه