خجالتی، کمرو، (اغلب درمورد زن گفته میشود)، نازکن
Her coyness inflamed the poet's passion further.
ناز و کرشمهی او آتش هوس شاعر را افروختهتر کرد.
(در اصل) آرام، ساکت، کرو، خجول، آزرمگین، پر آزرم، محجوب، نازگر، جفاپیشه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(درمورد قبول تعهد و غیره) طفرهرو، شانه خالی کن، فرار، گریز پا
(مهجور) کنارهگیر، انسانگریز
(قدیمی) دور از دسترس، دورافتاده، (قدیمی) کمرویی کردن، ناز و عشوه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coy