فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Coy

kɔɪ kɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun adjective
    خجالتی، کمرو، (اغلب درمورد زن گفته می‌شود)، نازکن
    • - Her coyness inflamed the poet's passion further.
    • - ناز و کرشمه‌ی او آتش هوس شاعر را افروخته‌تر کرد.
  • (در اصل) آرام، ساکت، ک‌رو، خجول، آزرمگین، پر آزرم، محجوب، نازگر، جفاپیشه
  • (درمورد قبول تعهد و غیره) طفره‌رو، شانه خالی کن، فرار، گریز پا
  • (مهجور) کناره‌گیر، انسان‌گریز
  • (قدیمی) دور از دسترس، دورافتاده، (قدیمی) کمرویی کردن، ناز و عشوه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد coy

  1. adjective very modest
    Synonyms: backward, bashful, blushing, coquettish, demure, diffident, evasive, flirtatious, humble, kittenish, overmodest, prudish, rabbity, reserved, retiring, self-effacing, shrinking, shy, skittish, timid, unassertive
    Antonyms: aggressive, forward, immodest, impudent, unshy

ارجاع به لغت coy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coy

لغات نزدیک coy

پیشنهاد بهبود معانی