فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Get Up

ˈɡetˈəp ɡetʌp

گذشته‌ی ساده:

got up

شکل سوم:

gotten up

سوم‌شخص مفرد:

gets up

وجه وصفی حال:

getting up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2

برخاستن، پاشدن، بلند شدن، ایستادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

After the performance, the crowd got up to give the actors a standing ovation.

بعداز اجرا، جمعیت برخاستند تا بازیگران را ایستاده تشویق کنند.

He tried to get up, but his leg was still sore.

او سعی کرد بلند شود، اما پایش هنوز درد می‌کرد.

phrasal verb

انگلیسی بریتانیایی شدت گرفتن، بیشتر شدن (وزش باد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Towards the evening, the wind began to get up, making it feel colder.

نزدیک غروب، وزش باد بیشتر شد و هوا را سردتر کرد.

The kite started to fly higher as the wind got up.

با شدت گرفتن باد، بادبادک شروع به پرواز در ارتفاع بالاتر کرد.

phrasal verb A1

از خواب برخاستن، بیدار شدن، بلند شدن از خواب، پا شدن، بیدار کردن

Can you get your brother up? He's going to be late.

می‌توانی برادرت را بیدار کنی؟ او دیر خواهد کرد.

He struggled to get up because he felt unwell.

او به‌سختی توانست از خواب بلند شود زیرا احساس ناخوشی می‌کرد.

phrasal verb

انگلیسی بریتانیایی تشکیل دادن، راه انداختن، ترتیب دادن، برگزار کردن، برپا کردن، دست‌وپا کردن

They’re getting up a protest against the new policy.

آن‌ها دارند اعتراضی علیه سیاست جدید راه می‌اندازند.

She got up a meeting to discuss the neighborhood problems.

او جلسه‌ای برای بحث درباره‌ی مشکلات محله ترتیب داد.

phrasal verb informal

انگلیسی بریتانیایی لباس پوشیدن، لباس پوشاندن، تیپ زدن (معمولاً پوشیدن لباسی خاص و عجیب)

Why have you got yourself up like that? It's not Halloween!

چرا این‌طوری لباس پوشیدی؟ الان که هالووین نیست!

She got her son up as a pirate for the school play.

برای نمایش مدرسه، او پسرش را شبیه دزد دریایی لباس پوشاند.

phrasal verb

قوی‌تر شدن، دل‌وجرأت پیدا کردن، شجاعت پیدا کردن، شهامت به خرج دادن، دل را به دریا زدن

It took her weeks to get up the courage to tell him the truth.

هفته‌ها طول کشید تا او شجاعت گفتن حقیقت به او را به دست آورد.

He’s trying to get up the determination to quit smoking.

او سعی دارد اراده‌ی لازم را در خود ایجاد کند تا سیگار را ترک کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She got up the nerve to ask her boss for a raise.

او جرأت پیدا کرد که از رئیسش درخواست افزایش حقوق کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد get up

  1. phrasal verb mount; get out of bed
    Synonyms:
    arise rise awake awaken stand ascend climb move up increase scale spring out roll out pile out turn out rise and shine uprise upspring
  1. phrasal verb move from a sitting or lying position to a standing position; to stand up
  1. phrasal verb materialise; to grow stronger
  1. phrasal verb bring together, amass
  1. phrasal verb gather or grow larger by accretion
  1. phrasal verb dress in a certain way (especially extravagantly)

Idioms

get up on the wrong side of the bed

از دنده‌ی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن

get up on one's hind legs

(عامیانه) پرخاشگری کردن، براق شدن

get up someone's nose

(انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن

ارجاع به لغت get up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-up-2

لغات نزدیک get up

پیشنهاد بهبود معانی