فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Waylay

weɪˈleɪ weɪˈleɪ

معنی و نمونه‌جمله

adverb

در کمین کسی نشستن، کمین کردن، خف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He was waylaid by bandits.

سارقان جلو راهش را گرفتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد waylay

  1. verb intercept, ambush
    Synonyms:
    attack catch ambush jump surprise assail hold up set upon bushwhack pounce on lay for box accost ambuscade lurk lie in wait prowl skulk slink swoop down on
    Antonyms:
    allow forward

ارجاع به لغت waylay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waylay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/waylay

لغات نزدیک waylay

پیشنهاد بهبود معانی