فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Waylay

weɪˈleɪ weɪˈleɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    در کمین کسی نشستن، کمین کردن، خف کردن
    • - He was waylaid by bandits.
    • - سارقان جلو راهش را گرفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد waylay

  1. verb intercept, ambush
    Synonyms: accost, ambuscade, assail, attack, box, bushwhack, catch, hold up, jump, lay for, lie in wait, lurk, pounce on, prowl, set upon, skulk, slink, surprise, swoop down on
    Antonyms: allow, forward

ارجاع به لغت waylay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waylay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/waylay

لغات نزدیک waylay

پیشنهاد بهبود معانی