جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
گرامر مختصر و مفید فستدیکشنری
گرامر مختصر و مفید فستدیکشنری
مشاهده
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
وبلاگ
پشتیبانی
خرید اشتراک
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 19)
بریگانتین
بریل
بریلیم
برین
برین کردن
برین گاه
برین گرایی
برینش
بز
بز آنقوره
بز چران
بز خو
بز راکی
بز ران
بز غنج
بز کوهی
بز گیر آوردن
بز ماده
بز نر
بز وحشی
بزآهو
بزادی
بزاز
بزازی
بزاق
بزاق از دهان راه افتادن
بزاق تراواندن
بزاق تراویدن
بزاق جاری شدن
بزاق جاری کردن
بزاق دادن
بزاقی
بزباز
بزدل
بزدل و پست فطرت
بزدلانه
بزدلی
بزدلی از خود نشان دادن
بزرک
بزرگ
بزرگ آبخیز
بزرگ اندام
بزرگ پاندا
بزرگ پر
بزرگ پهنه
بزرگ تر شدن
بزرگ تر شدن از
بزرگ تر کردن
بزرگ ترشدن
بزرگ ترین نسل
بزرگ تندیس
بزرگ جرگه سالاران
بزرگ چشم
بزرگ خاندان
بزرگ خیزاب
بزرگ دایره
بزرگ دیر
بزرگ زادگی
بزرگ زاده
بزرگ ساخت
بزرگ ساز
بزرگ سازی
بزرگ سرخرگ
بزرگ سیاه رگ
بزرگ شاخه
بزرگ شاخه درخت
بزرگ شدن
بزرگ شده
بزرگ طایفه
بزرگ طبع
بزرگ کردن
بزرگ کشند
بزرگ گردباد
بزرگ محله
بزرگ منش
بزرگ منش کردن
بزرگ منشانه
بزرگ منشی
بزرگ میمون
بزرگ نقاش
بزرگ نما
بزرگ نما کردن
بزرگ نمایی
بزرگ و پرشکوه
بزرگ و راحت
بزرگ و سنگین
بزرگ و مجلل
بزرگان محل
بزرگتر
بزرگتر از اندازه معمول
بزرگتر از معمول
بزرگتر جلوه دادن
بزرگتر شدن
بزرگتر شدن از دیگری
بزرگتر کردن
بزرگترها
بزرگترین
بزرگترین اثر
بزرگترین سهم
بزرگترین شکایت
بزرگداشت
بزرگداشت بر پا کردن
بزرگداشت سالیانه
بزرگداشت کردن
بزرگداشتن
بزرگداشتی
بزرگراه
بزرگراه بدون عوارض
بزرگراه عوارضی
بزرگسال
بزرگسالی
بزرگشاخ
بزرگمرد
بزرگوار
بزرگوارانه
بزرگواری
بزرگواری کردن
بزرگی
بزغاله
بزک
بزک کردن
بزک کرده
بزکی
بزل
بزم
بزم آمیز
بزم گرفتن
بزماور
بزماورد
بزمجه
بزمجه هیلا
بزمرد
بزمی
بزن بزن
بزن بزن همگانی
بزن بهادر
بزن بهادری
بزن قدش
بزن و بکوب
بزنگ
بزنگاه
بزنگاهی
بزور
بزه
بزهشناسی
بزهکار
بزهکار خطرناک
بزهکار دادن
بزهکار دهی
بزهکارانه
بزهکارستانی
بزهکاری
بزهکاری خردسالان
بزهکاری نوجوانان
بزهی
بزی
بزیر آمدن
بژ
بژنگ
بژنگ پذیر
بژنگان
بس
بس است
بس است!
بس جمله
بس رخداد
بس رخده
بس شماری
بس شمر
بس شمرده
بس فروری
بس کردن
بس کن!
بس که
بس نبودن
بسا
بساتین
بساردن
بسارش
بساروب
بساز
بساز و بفروش
بساط
بساک
بسامان
بسامان کردن
بسامد
بسامد بالا
بسامد را تغییر دادن
بسامد رادیویی
بسامد همبند
بسامدافزا
بسامدهای برقی شنودپذیر
بسامدهای صوتی شنودپذیر
بسان
بساوایی
بساوش
بساوش پذیر
بساوشی
بساوند
بساوندی
بساویدن
بسایند
بسپار
بسپار سازی
بسپار کردن
بسپار وینیل
بسپاری
بسپاس
بسپایک
بست
بست آرایی
بست افزار
بست زدن
بست زدن به
بست زیپی کیسه های پلاستیکی
بست شیشه ساعت
بست قورباغه ای
بست ماهی وار
بست نشستن
بست و بند
بستا
بستاب
بستان
بستاندن
بستانکار
بستانکاری
بستانه
بستانه زدن به
بستانی
بستاوند
بستایی
بستر
بستر آبراه
بستر آهنگ
بستر ایجاد کردن
بستر بذر
بستر بیماری
بستر پرده دار
بستر جاده و راه آهن
بستر جانور
بستر جوی
بستر در مسافرخانه های ارزان
بستر رود
بستر رودخانه
بستر رودخانه خشک
بستر قابل حمل
بستر کاهی ساختن
بستر گیاه
بستر مرگ
بستر و صبحانه
بستره
بستری
بستری بودن در بیمارستان
بستری شدن
بستری شدن در بیمارستان
بستری کردن
بستری کردن در بیمارستان
بستک
بستگان
بستگاه
بستگر
بستگی
بستگی چند چیز بهم
بستگی دارد با
بستگی داشتن
بستمان
بستن
بستن اسب به تیر
بستن اسب به درخت
بستن اسبها باهم به کالسکه
بستن با بندآور
بستن با توپی
بستن با ریسمان
بستن با سیم
بستن با صدای بنگ
بستن با طناب
بستن با قلاب زنجیر
بستن با مهر و موم کردن
بستن با نوار
بستن با نوار چسب
بستن باصدا
بستن به
بستن به چیز دیگری
بستن به خود
بستن حیوان به شخم
بستن در بطری
بستن در به روی کسی
بستن دست و بال
بستن دست و بال کسی
بستن دست و پای کسی
بستن دکمه
بستن راه
بستن رگ
بستن زیپ
بستن سگک
بستن سوراخ
بستن شرط و مالیات
بستن شیر آب
بستن عهدنامه
‹
1
2
...
16
17
18
19
20
21
22
...
39
40
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
New York
nevertheless
nail technician
navigator
NBD
nell
nero
growth
stimulate
still water
stewardship
stoplight
sponge
solitary
platitude
قبض
قد
گشنیز
قلمبه
قیراط
فراکسیون
فرشتهی مقرب
قبح
تقبیح
تقبیح کردن
قباحت
مغرور
فیزیوتراپی
فیزیولوژی
اغماض