Fast Dictionary - فست دیکشنری
فهرست فهرست
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم AI
  • نرم‌افزار‌ها
    • نرم‌افزار اندروید مشاهده
      نرم‌افزار اندروید
    • نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
      نرم‌افزار آی او اس
    • افزونه‌ی کروم مشاهده
      افزونه‌ی کروم
  • تماس با ما
  • درباره‌ی ما
  • خرید اشتراک
  • وبلاگ
  • لغات من
  • الف
  • ب
  • پ
  • ت
  • ث
  • ج
  • چ
  • ح
  • خ
  • د
  • ذ
  • ر
  • ز
  • ژ
  • س
  • ش
  • ص
  • ض
  • ط
  • ظ
  • ع
  • غ
  • ف
  • ق
  • ک
  • گ
  • ل
  • م
  • ن
  • و
  • ه
  • ی

لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 21)

  • بسیار مایل
  • بسیار متاسف
  • بسیار محرمانه
  • بسیار محسوس
  • بسیار مذهبی
  • بسیار مسرور کردن
  • بسیار مشتاق
  • بسیار مشکل
  • بسیار مقدس
  • بسیار موفق
  • بسیار مهم
  • بسیار ناچیز
  • بسیار ناخوشایند
  • بسیار نازک
  • بسیار نامعقول
  • بسیار نکوهیده
  • بسیار نهفته
  • بسیار نیرومند
  • بسیار وافر
  • بسیار یاب
  • بسیاردان
  • بسیارگان
  • بسیارگری کردن
  • بسیاری
  • بسیج
  • بسیج زدائی
  • بسیج شدگی
  • بسیج شده
  • بسیج کردن
  • بسیج کردن شجاعت
  • بسیجگان
  • بسیجیدن
  • بسیط
  • بسیم
  • بش
  • بشارت
  • بشارت واقعی
  • بشارتی
  • بشاش
  • بشاش بودن
  • بشاشت
  • بشر
  • بشر بودن
  • بشر دوست
  • بشر دوستانه
  • بشر دوستی
  • بشره
  • بشری
  • بشریت
  • بشقاب
  • بشقاب بیضی
  • بشقاب پایه دار
  • بشقاب پر
  • بشقاب پر از نظر اندازه
  • بشقاب پرنده
  • بشقاب پرنده شناس
  • بشقاب پرنده شناسی
  • بشقاب قایق شکل
  • بشقاب کوچک
  • بشقابک سفالی برای تمرین تیراندازی شکارچیان
  • بشقابی
  • بشکن
  • بشکن زدن
  • بشکه
  • بشکه آب باران
  • بشکه آبجو
  • بشکه ای
  • بشکه باروت
  • بشکه بزرگ
  • بشکه بزرگ آبجو
  • بشکه بزرگ شراب
  • بشکه چلیک بزرگ
  • بشکه چوبی
  • بشکه ساز
  • بشکه سوراخ کن
  • بشکه شراب
  • بشکه کوچک
  • بشگر
  • بشگرد
  • بشگیر
  • بشل
  • بشم
  • بشم پوش
  • بشم زا
  • بشم زده کردن
  • بشمه
  • بشنج
  • بشنگ
  • بشنیز
  • بشنیزه
  • بشور و بپوش
  • بشول
  • بشولاندن
  • بشولاندن ملایم
  • بشیر
  • بشیز
  • بصر
  • بصری
  • بصل النخاع
  • بصورت قلنبه
  • بصورت کلوخه
  • بصیر
  • بصیرت
  • بضاعت
  • بضاعت داشتن
  • بط
  • بطارس
  • بطالت
  • بطانه
  • بطانه رومی
  • بطانه کردن
  • بطر
  • بطرف وطن
  • بطری
  • بطری آب
  • بطری آزمایشگاه
  • بطری بزرگ
  • بطری بسیار کوچک
  • بطری جیبی
  • بطری خالی
  • بطری در شیشه ای
  • بطری سیفونی
  • بطری شراب یک و نیم لیتری
  • بطری شیر کودک
  • بطری عطر
  • بطری فشاری
  • بطری کتابی
  • بطری کدویی
  • بطری کوچک
  • بطری کوچک سرمیز
  • بطری گر
  • بطری لبد
  • بطری یک کوارتی
  • بطش
  • بطلان
  • بطلان چیزی را نشان دادن
  • بطلان ناپذیر
  • بطلمیوس
  • بطلمیوسی
  • بطن
  • بطن پیچیده گوش
  • بطنی
  • بطوئ
  • بطور پنهانی
  • بطور مجاب کننده
  • بطور مذبوحانه
  • بطور مستهجن
  • بطور مکالمه ای
  • بطور همیشگی
  • بطون
  • بطی
  • بطی الانتقال
  • بطی الهضم
  • بظر
  • بع بع
  • بع بع کردن
  • بعثت
  • بعد
  • بعد از
  • بعد از آن
  • بعد از این
  • بعد از چیز دیگری بودن
  • بعد از زمان
  • بعد از ظهر به خیر
  • بعد از غذا
  • بعد از غروب
  • بعد چهارم
  • بعد سوم
  • بعد نمایی
  • بعدا
  • بعدا اتفاق افتادن
  • بعدازظهر
  • بعدنما
  • بعدها
  • بعدی
  • بعض
  • بعض اوقات
  • بعضا
  • بعضی
  • بعضی ها
  • بعل
  • بعلاوه
  • بعلاوه این
  • بعلبک
  • بعلز بوب
  • بعله!
  • بعمل آمده
  • بعون الله
  • بعید
  • بعیدترین
  • بغ بغو
  • بغ بغو کردن
  • بغاز
  • بغتتا
  • بغچه
  • بغداد
  • بغرنج
  • بغرنج سازی
  • بغرنج شدن
  • بغرنج کردن
  • بغرنجی
  • بغض
  • بغض کردن
  • بغضش ترکید
  • بغضش گرفت
  • بغل
  • بغل خالی کردن
  • بغل خوابی
  • بغل کردن
  • بغل کردن با مهر
  • بغل کردن با مهربانی
  • بغل کردن گهواره وار
  • بغل کردنی
  • بغل گیری
  • بغلی
  • بغی
  • بفرمایید
  • بفرمایید گفتن
  • بق بق
  • بق کرده
  • بقا
  • بقا یافتن
  • بقائ
  • بقاع
  • بقال
  • بقالی
  • بقای اصلح
  • بقای انسب
  • بقای نفس
  • بقایا
  • بقچه
  • بقچه بستن
  • بقچه بندی
  • بقچه بندی کردن
  • بقچه کاغذ
  • بقچهی حاوی تکه های پارچه
  • بقر
  • بقراط
  • بقعه
  • بقم
  • بقم بنفش
  • بقم قرمز
  • بقول
  • بقولات
  • بقولاتی
  • بقیت
  • بقیه
  • بقیه بقایا
  • بک
  • بک تهاجم
  • بکار برنده سلاح با قدرت
  • بکار بستن
  • بکاربری نیک واژه
  • بکارت
  • بکارگیری معلولین
  • بکر
  • بکر حاشا کرد
  • بکرزایی
  • بکرل
  • بکس زدن
  • بکسل
  • بکسل کردن
  • بکسواد
  • بکلی
  • بکم
  • بکینی
  • بگ پایپ
  • بگاه
  • بگاه آیند
  • بگذارید برود
  • بگم
  • بگماز
  • بگو نگو
  • بگو نگو کردن
  • بگو و بخند
  • بگومگو
  • بگومگو کردن
  • بگونیا
  • بگیر و ول کن
  • بل شصر
  • بل گرفتن
  • بلا
  • بلا اثر کردن
  • بلا اجرا
  • بلا اختیار
  • بلا ارادگی
  • بلا اراده
  • بلا استثنا
  • بلا استفاده
  • بلا استفاده کردن
  • بلا استفاده گذاشتن
  • بلا اعتبار کردن
  • بلا انقطاع
  • بلا تخلف
  • بلا تردید
  • بلا توقف
  • بلا جواب
  • بلا جواب گذاشتن با زرنگی
  • بلا در
  • بلا دفاع
  • ‹
  • 1
  • 2
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 40
  • 41
  • ›

لغات تصادفی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

Generation Z boomer Generation X Generation Alpha Generation Y Silent Generation debilitating deed timeshare regeneration perpetually conjure disinterestedly anglerfish zebrafish مریخ طحال پونز جواهر شجاع گیره درخت‌دار درخت کاشتن قرقره پدر شوهر درخت‌کاری مسلط بودن گفتن ملیح بطری
برخی از تلفظ‌های لغات توسط دانشگاه کمبریج ارائه شده‌اند دروازه پرداخت معتبر
فست دیکشنری
فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها

فست دیکشنری
دیکشنری مترجم AI ترجمه انگلیسی به فارسی خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
نرم‌افزارها
دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم راهنما
وبلاگ
گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
قوانین و ارتباط با ما
تماس با ما درباره‌ی ما حریم خصوصی قوانین و مقررات
فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
فست دیکشنری در اینستاگرام
فست دیکشنری در توییتر
فست دیکشنری در تلگرام
© 2007 - 2025 Fast Dictionary (Fastdic) All rights reserved.
Audio pronunciations copyright © Cambridge University Press.