جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 21)
بطری جیبی
بطری خالی
بطری در شیشه ای
بطری سیفونی
بطری شراب یک و نیم لیتری
بطری شیر کودک
بطری عطر
بطری فشاری
بطری کتابی
بطری کدویی
بطری کوچک
بطری کوچک سرمیز
بطری گر
بطری لبد
بطری یک کوارتی
بطش
بطلان
بطلان چیزی را نشان دادن
بطلان ناپذیر
بطلمیوس
بطلمیوسی
بطن
بطن پیچیده گوش
بطنی
بطوئ
بطور پنهانی
بطور مجاب کننده
بطور مذبوحانه
بطور مستهجن
بطور مکالمه ای
بطور همیشگی
بطون
بطی
بطی الانتقال
بطی الهضم
بظر
بع بع
بع بع کردن
بعثت
بعد
بعد از
بعد از آن
بعد از این
بعد از چیز دیگری بودن
بعد از زمان
بعد از ظهر به خیر
بعد از غذا
بعد از غروب
بعد چهارم
بعد سوم
بعد نمایی
بعدا
بعدا اتفاق افتادن
بعدازظهر
بعدنما
بعدها
بعدی
بعض
بعض اوقات
بعضا
بعضی
بعضی ها
بعل
بعلاوه
بعلاوه این
بعلبک
بعلز بوب
بعله!
بعمل آمده
بعون الله
بعید
بعیدترین
بغ بغو
بغ بغو کردن
بغاز
بغتتا
بغچه
بغداد
بغرنج
بغرنج سازی
بغرنج شدن
بغرنج کردن
بغرنجی
بغض
بغض کردن
بغضش ترکید
بغضش گرفت
بغل
بغل خالی کردن
بغل خوابی
بغل کردن
بغل کردن با مهر
بغل کردن با مهربانی
بغل کردن گهواره وار
بغل کردنی
بغل گیری
بغلی
بغی
بفرمایید
بفرمایید گفتن
بق بق
بق کرده
بقا
بقا یافتن
بقائ
بقاع
بقال
بقالی
بقای اصلح
بقای انسب
بقای نفس
بقایا
بقچه
بقچه بستن
بقچه بندی
بقچه بندی کردن
بقچه کاغذ
بقچهی حاوی تکه های پارچه
بقر
بقراط
بقعه
بقم
بقم بنفش
بقم قرمز
بقول
بقولات
بقولاتی
بقیت
بقیه
بقیه بقایا
بک
بک تهاجم
بکار برنده سلاح با قدرت
بکار بستن
بکاربری نیک واژه
بکارت
بکارگیری معلولین
بکر
بکر حاشا کرد
بکرزایی
بکرل
بکس زدن
بکسل
بکسل کردن
بکسوات
بکلی
بکم
بکینی
بگ پایپ
بگاه
بگاه آیند
بگذارید برود
بگم
بگماز
بگو نگو
بگو نگو کردن
بگو و بخند
بگومگو
بگومگو کردن
بگونیا
بگیر و ول کن
بل شصر
بل گرفتن
بلا
بلا اثر کردن
بلا اجرا
بلا اختیار
بلا ارادگی
بلا اراده
بلا استثنا
بلا استفاده
بلا استفاده کردن
بلا استفاده گذاشتن
بلا اعتبار کردن
بلا انقطاع
بلا تخلف
بلا تردید
بلا توقف
بلا جواب
بلا جواب گذاشتن با زرنگی
بلا در
بلا دفاع
بلا شرط
بلا عزل
بلا کش
بلا مصرف کردن
بلا نسبت
بلاتکلیف
بلاتکلیفی
بلاد
بلادت
بلادر
بلادرنگ
بلادن
بلادون
بلادیده
بلاروس
بلازا
بلازده کردن
بلاشک
بلاعوض
بلاغ
بلاغت
بلاغتی
بلافاصله
بلافاصله پس از این
بلافصل
بلاک جک
بلاگ
بلاگردان
بلال
بلامقدمه
بلامقدمه راهی کردن
بلامنازع
بلاواسطه
بلاهت
بلای آسمانی
بلای عظیم
بلای عمومی
بلبرینگ
بلبرینگ غلتکی
بلبشو
بلبشویی
بلبل
بلبل زرد
بلخشیدن
بلد
بلد بودن
بلد شدن
بلدان
بلدرچین
بلدی
بلدیه
بلز پاسکال
بلژیک
بلژیکی
بلسان
بلسان اسرائیل
بلسان مکی
بلسان هندی
بلشویک
بلشویکی
بلع
بلع کردن
بلعجب
بلعیدن
بلغار
بلغارستان
بلغارستانی
بلغاری
بلغم
بلغمی
بلغمی مزاجی
بلغور
بلغور جودوسر
بلغور ذرت
بلغور کردن
بلغور مانند
بلفاست
بلفضول
بلکفت
بلکفد
بلکفد دادن
بلکه
بلکه خواب باشد
بلگراد
بلم
بلم سواری
بلند
بلند آشیان
بلند آوا
بلند آوازگی
بلند آوازه
بلند بالا
بلند بالا و نیرومند
بلند بالایی
بلند بودن
بلند پایگان
بلند پایه
بلند پایه کردن
بلند پایه ها
بلند پروازی
بلند حرف زدن
بلند خواندن
بلند سازی
بلند شدن
بلند شدن از جا
بلند شدن اسب روی دو پا
بلند شده
بلند قد
بلند کردن
بلند کردن از جا
بلند کردن از خانه
بلند کردن با جک
بلند کردن با چنگال
بلند کردن با چنگک
بلند کردن با زحمت
بلند کردن بدون اجازه
بلند کردن به کمک دیلم
بلند کردن پول
‹
1
2
...
18
19
20
21
22
23
24
...
39
40
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
splitting headache
stand a chance
stimulate growth
grotesque
deep sleep
defamatory
deficient
definitive
defray
deletion
delirious
deliveryman
deny all knowledge of
desperately jealous
hood
بند انداختن
نی
افق
اطمینان
استنکاف
استمرار
استعداد
اسکورت کردن
ارتعاش
ارائه
آنالیز
آفتابگرفتگی
اجازه
آغاز
آدینه