جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "خ" (صفحه 3)
خبر کش
خبر کوتاه و داغ
خبر محرمانه
خبر نادرست
خبر نیوشی
خبر یافتن
خبرپراکنی
خبرچین
خبرچین پلیس
خبرچینی کردن
خبردار
خبردار شدن شست
خبررسان
خبررسانی کردن
خبررسید که
خبرفرستی
خبرکش
خبرکش گسیل کردن
خبرکشی
خبرکشی کردن
خبرگرفتن
خبرگرفتن از
خبرگزار
خبرگزار سیار
خبرگزاری
خبرگی
خبرمایه
خبرنامه
خبرنگار
خبرنگار خارجی
خبرنیوش
خبرویت
خبره
خبره در
خبره در امور نظامی
خبره در جلوه گرسازی
خبره در کاری
خبره شدن
خبره و خوش سلیقه
خبری
خبری نیست
خبز
خبط
خبط بزرگ
خبط دماغ
خبط کردن
خبیث
خبیثانه
خبیثه
خبیر
خپل
خپلگی
خپله
خپله بودن
خپیدن
ختا
ختائی
ختام
ختم
ختم جلسه
ختم کردن
ختم گزاردن
ختمی
ختنه
ختنه سوران
ختنه کردن
ختنه نشده
خجالت
خجالت آور
خجالت دادن
خجالت زده
خجالت کشیدن
خجالتم ندهید
خجالتی
خجستگی
خجسته
خجستی
خجک
خجل
خجل شدن
خجل کردن
خجل کردن با نگاه
خجل کننده
خجلت
خجلت آور
خجلت زده کردن
خجند
خجول
خجول و کمرو
خجولانه
خد
خدا
خدا انگاری
خدا انگاشتن
خدا بهمراه
خدا بیامرز
خدا را
خدا را بر سر مهر آوردن
خدا را شکر!
خدا رحم کند!
خدا سالاری
خدا کردن
خدا نکند
خدا هست
خداباور
خداباوری برهانی
خدابه دور
خدابین
خدابینی
خداپرست
خداپرستی
خداپسندانه
خداترس
خداترسی
خداچه یا نیمه خدا
خداحافظ
خداحافظ!
خداحافظی
خداحافظی کوتاه و بی تشریفات
خداداد
خداداده
خداراشکر
خداسازی
خداشناس
خداشناسانه
خداشناسی
خداکند
خدامانند
خدامی کرد که
خدانشناس
خدانشناسی
خدانگهدار
خدانگهداری
خداوارگی
خداوند
خداوند تعالی
خداوند سازی
خداوند شدگی
خداوند شده
خداوندگار
خداوندگاری
خداوندی
خدای باد مغرب
خدای باروری
خدای تن مند
خدای چیزی
خدای خورشید
خدای دریا
خدای زن
خدای عزوجل
خدای کار
خدای کوچک
خدایا
خدایا شکرت!
خدایا!
خدایان یونان و روم باستان
خدایگان
خدایگانی
خدایگانی کردن
خدایی
خدر
خدشه
خدشه خاطر
خدشه دار کردن
خدشه دار کردن خاطره
خدشه دار کردن شهرت
خدشه وارد آوردن
خدعه
خدعه آمیز
خدم
خدم وحشم
خدمات اجتماعی
خدمات شهری
خدمت
خدمت اجباری
خدمت ارائه دادن
خدمت به خدا
خدمت تهاتری
خدمت در ارتش
خدمت دوسره
خدمت زیر پرچم
خدمت شناساندن
خدمت کردن
خدمت کردن به جای دیگری
خدمت کردن به عنوان پیشخدمت
خدمت نظام
خدمت نظام کردن
خدمتانه
خدمتکار
خدمتکار خانه
خدمتکار دربار
خدمتکار صدیق
خدمتکار کلیسا
خدمتکار هتل
خدمتکاری
خدمتکاری کردن
خدمتگار
خدمتگزار
خدمتگزار با وفا
خدمتگزار کلیسا
خدمتگزار مردم
خدمتگزاری
خدمتگزاری کردن
خدمه
خدمه زمینی
خدمه هواپیما
خدنگ
خدو
خدو انداختن
خدو دادن
خدو ساختن
خدو سازی
خدویی
خدیو
خدیوی
خر
خر باربر
خر تو خر
خر تو خری
خر زنبور
خر زهره
خر کردن
خر کردن با نوازش
خر ماده
خر و پف کننده
خر وحشی
خراب
خراب آباد
خراب آسود
خراب ایمن
خراب بودن اعصاب
خراب شدگی
خراب شدن
خراب شدن تدریجی
خراب شدن سر کسی
خراب شدن گوشت
خراب شدن ماشین آلات
خراب شدن موتور
خراب شدن میوه
خراب شدن وضع مالی
خراب شدنی
خراب کردن
خراب کردن به طور کامل
خراب کردن تدریجی
خراب کردن چیزی
خراب کردن روحیه
خراب کردن روحیه کسی
خراب کردن ساختمان
خراب کردن عمارت
خراب کردن کار
خراب کردن گوشت
خراب کردن میوه
خراب کردن و چاپیدن
خراب کردن هر دو سرو
خراب کننده
خراب نشدنی
خراب نشده
خراب نکردنی
خرابات
خرابکار
خرابکار پشت جبهه
خرابکارانه
خرابکاری
خرابکاری کردن
خرابه
خرابه ها
خرابی
خرابی آور
خرابی اوضاع
خرابی بازار و کاسبی
خرابی بالا آوردن
خرابی تدریجی
خرابی روحیه
خرابی عظیم
خرابی ماشین
خرابی موتور
خراتین
خراج
خراج گیری
خراجگزار
خراجی
خرازی
خرازی فروش
خرازی فروشی
خرازی فروشی ارزان
خراس
خراش
خراش با سر سوزن
خراش دادن
خراشاندن
خراشاندن با آلت تیز
خراشاندن با آلت زبر
خراشاندن با چیز تیز
خراشاندن با چیز زبر
خراشاندن با سوزن
خراشاندن پوست
خراشگذاری
خراشگذاری کردن
خراشنده
خراشنده کردن
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
glasses
glass
ticket
taxi
wheel
boat
water
pail
cafe
trousers
bedroom
table
nose
bird
elephant
box
money
towel