جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 9)
مجمع القوانین
مجمع الکواکب
مجمع عمومی
مجمع مشاهیر
مجمعه
مجمل
مجملا
مجموع
مجموع آرا
مجموع گل های یک گیاه
مجموعا
مجموعه
مجموعه آپارتمان
مجموعه آثار
مجموعه آثار ادبی
مجموعه اوراق و پرونده ها
مجموعه فرعی
مجموعه قوانین
مجموعه قوانین انصاف
مجموعه قوانین رومی
مجموعه کامل
مجموعه مستقل
مجموعه نمونه ها
مجموعه هنری امانتی
مجنون
مجوز
مجوس
مجوسیان
مجوف
مجهز
مجهز بودن برای پرواز
مجهز به آب بند کردن
مجهز به ارجاع کردن در کتاب
مجهز به بازگشت کردن در کتاب
مجهز به خودرو زرهی کردن
مجهز به خودرو کردن
مجهز سازی
مجهز کردن
مجهز و آماده کردن
مجهول
مجهول القوا
مجهول القوه
مجهول المالک
مجهول الهویه
مجهول ساختن
مجهول کردن
مجیب
مجید
مجیر
مجیز گفتن
مچ
مچ انداختن
مچ بند
مچ پا
مچ پای اسب و خر
مچ پیچ
مچ پیراهن
مچ دست
مچ کردن
مچ کسی را باز کردن
مچ گرم کن
مچاچنگ
مچالگی لباس
مچاله پنبه
مچاله شدن
مچاله کاغذ
مچاله کردن
مچل سازی
مچل کردن
مچل کننده
مچل نشده
مچی
مچیدن
محابا
محاجه
محاجه کردن
محاجه کننده
محاذی
محارب
محاربه
محاسب
محاسب شرکت بیمه
محاسبات
محاسبه
محاسبه پذیر
محاسبه کردن
محاسبه کردن به طور دقیق
محاسبه کردن خسارت بیمه
محاسبه گر
محاسبه نشده
محاسبه نشده در روش بازرگانی
محاسبه نشده در طرح اقتصادی
محاسبه و ثبت کردن
محاسن
محاصره
محاصره دریایی
محاصره کردن
محاصره کردن جناح دشمن
محاصره کننده
محاصره ممنوعیت دخول و خروج
محاضر
محاط
محاط سازی
محاط کردن
محاط کننده
محافظ
محافظت
محافظت کردن
محافظت کردن از خطر
محافظت کردن از صدمه
محافظه
محافظه کار
محافظه کار دو آتشه
محافظه کار و کوته فکر
محافظه کارانه
محافظه کاری
محافل
محاق
محاقی
محاکا
محاکم
محاکم دادگستری
محاکم عدالت
محاکمات
محاکمه
محاکمه اختصاری
محاکمه صحرایی
محاکمه فاقد اعتبار
محاکمه کردن
محاکمه مجدد
محاکمه نشده
محاکمه نظامی
محاکمه نظامی کردن
محاکمهی مشهور
محال
محال علیه
محالات
محامد
محاوره
محاوره ای
محاوره رسمی
محاوره کردن
محب
محبت
محبت آمیز
محبت پدرانه
محبت دوسره
محبت کردن
محبس
محبوب
محبوب القلوب
محبوب القلوب کردن
محبوب ترین زن
محبوب سازی
محبوب کردن
محبوب کننده
محبوب ولی کم ارزش
محبوب همگان
محبوبانه
محبوبه
محبوبیت
محبوس
محبوس کردن
محبوسین
محتاج
محتاج به
محتاج تعمیر
محتاط
محتاط شدن
محتاط و کم حرف
محتاطانه
محتال
محترز
محترق
محترق شدن
محترق شدنی
محترق کردن
محترق کردن موشک پس فکن
محترق کردنی
محترقه
محترم
محترم شماری
محترم شمردن
محترم شمردن قرارداد
محترم کردن
محترما
محترمانه
محترمین
محتسب
محتشم
محتضر
محتقن شدن مجاری بینی و گلو
محتقن کردن مجاری بینی و گلو
محتکر
محتلم شدن
محتمل
محتمل الوجهین
محتمل الوقوع
محتمل پنداشتن وقوع چیزی
محتمل ترین
محتمل شمردن
محتمل نمایی
محتملا
محتملا نه
محتوا
محتوای جعبه
محتوای چیزی را برداشتن
محتوای سطل
محتوای گیلاس
محتوی
محتوی بودن
محتوی سبد
محتویات
محتویات بطری
محتویات تشت
محتویات شکم
محتویات فنجان
محتویات کاسه سر
محتویات لگن
محجر
محجردار
محجرکاری
محجوب
محجوبانه
محجوبیت
محجور
محجوریت
محدب
محدب از دو طرف
محدب الطرفین
محدود
محدود بودن
محدود به آب شیرین
محدود به محل بخصوص
محدود سازی
محدود شدن
محدود کردن
محدود کردن آزادی سخن
محدود کردن آزادی عمل
محدود کردن با نرده
محدود کننده
محدوده
محدوده زمانی
محدوده ها
محدودیت
محدودیت آمد و رفت
محدودیت در آزادی بیان
محدودیت زیاد
محدودیت سنی
محذور
محذور اخلاقی
محذور اخلاقی داشتن
محذوریت
محذوف
محراب
محراب دار
محرر
محرز
محرز پنداری
محرز فرض کردن
محرف
محرق
محرقه
محرک
محرک اصلی
محرک در مورد ماده مخدر
محرک ضد تحریک
محرکه
محرم
محرم راز
محرم کردن
محرم وار
محرم واری
محرمانگی
محرمانه
محرمانه در مورد شماره تلفن
محرمانه صحبت کردن
محرمانه گفتن
محرمانه نگاه داشته
محرمیت
محروس
محروم
محروم سازی
محروم شدن
محروم کردن
محروم کردن از بازی
محروم کردن از دخول
محروم کردن از عضویت
محروم کردن از مشارکت
محرومیت
محرومیت از امتیاز
محرومیت از حق ویژه
محرومیت از حمایت قانون
محرومیت از عضویت
محرومیت از کلیه حقوق مدنی
محرومیت کشیده
محزن
محزون
محزون بودن
محزون شدن
‹
1
2
...
6
7
8
9
10
11
12
...
33
34
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
malnutrition
masterful
maybe
media
deduplication
snook
bulk
directed
Japan allspice
crop up
affix
pretentious
by definition
holy grail
context
جابهجایی
تسویهحساب
متفکر
تحمل کردن
بصیر
ارتودنسی
ادعا کردن
اتاق پرو
آمدن
ترحمآمیز
بلکه
جلق
سوزش معده
زمین شناسی
روده بزرگ