جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 12)
بخشش ناپذیر
بخشنامه
بخشنامه ساز
بخشنامه سازی
بخشنامه کردن
بخشندگی
بخشنده
بخشودگی
بخشودگی از پیروی مقررات
بخشودگی مالیات
بخشودگی مالیاتی
بخشودن
بخشودن بدهی
بخشودن مسئولیت
بخشودنی
بخشوده
بخشه
بخشهای انجیل
بخشی
بخشی از انجیل
بخشی از اندام
بخشی از بدن
بخشی از تیم
بخشی از جمع کل
بخشی از راه
بخشی از زمین گلف
بخشی از شهر
بخشی از فصل کتاب
بخشی از کره زمین
بخشی از نمایشنامه
بخشی از هزینه را پرداختن
بخشیاب
بخشیاب همدار
بخشیدن
بخشیدن به
بخشیدن جرم
بخشیدن گناه
بخشیدنی
بخشیزه
بخشیزه کردن
بخصوص
بخل
بخل کردن
بخو
بخو کردن
بخواب و بنشین
بخور
بخور دادن
بخور سوز
بخور مریم
بخور و نمیر
بخولق
بخیدن
بخیل
بخیل بودن
بخیه
بخیه چرخ
بخیه درشت زدن
بخیه زدن
بخیه زنی
بخیه زنی تزیینی
بخیه زینتی
بخیه ضربدری
بخیه کردن
بخیه گاه
بخیه یک در میان
بد
بد آئین
بد آب و هوا
بد آمدن
بد آمدن از چیزی
بد اجرا کردن
بد احوال
بد اختر
بد اختری
بد اخلاقی
بد اخم
بد اخمی
بد اخمی کردن
بد ادا
بد اداره کردن
بد ادایی
بد اصل
بد افتادن در عکس
بد افزایی کردن
بد افزوده
بد اقبال
بد اقبالی
بد انجام
بد انجام دادن
بد اندیش
بد اندیشانه
بد اندیشی
بد انگاری کردن
بد با هم جفت کردن
بد بار آمده
بد بازگو کردن
بد باطن
بد بافتی
بد بدرقه
بد برای سلامتی
بد بو
بد بوم
بد بوی
بد بویی
بد به کار بردن
بد پیله
بد تبار
بد تر شدن
بد تعبیر کردن
بد تعمیر کردن
بد جنسانه
بد چشم
بد چشمی
بد چهره کردن
بد حال
بد حالت
بد حرفی
بد حساب
بد حساب کردن
بد حکمرانی کردن
بد حکومت کردن
بد خلق
بد خلقی کردن
بد خلقی ناگهانی
بد خوراک
بد دانستن
بد درست کردن
بد دست
بد دماغ
بد دوخت
بد دهان
بد دهانی
بد دهانی کردن
بد دهن
بد دهنه
بد دهنی
بد دهنی کردن
بد ذاتی
بد راه
بد راه کردن
بد راهنمایی کردن
بد رخداد
بد رفتاری کردن
بد رفتاری کردن با
بد رکاب
بد رگ
بد رندیدن
بد رنگ شدن
بد رنگی
بد روحیه
بد روحیه بودن
بد روحیه کردن
بد روحیه کننده
بد روزگار
بد رهبری کردن
بد زبان
بد زندگانی
بد سابقه
بد ساز و برگ
بد سر و وضع
بد سرپرستی کردن
بد سلوکی
بد سلیقگی
بد شدن
بد شکل
بد شماری
بد شمردن
بد طبع
بد طرح ریزی شده
بد طرح شده
بد طینت
بد ظاهر
بد عادت
بد عمل
بد فراگرفتن
بد فرمداری کردن
بد قدم
بد قرائت کردن
بد قلب
بد قلبی
بد قمار
بد کردن
بد کیش
بد گذراندن
بد گفتن از
بد گلی
بد گو
بد گوهر
بد لباس
بد لقا
بد مدیریت کردن
بد مذهب
بد مزاج
بد مست
بد مستی
بد مستی کردن
بد معاشرت
بد معامله
بد معنی
بد منش
بد منصب
بد منصبی
بد موقع
بد نام کردن
بد نقش
بد نقشه ریزی شده
بد نقشی
بد نمی خواند
بد نوشتن
بد و بیراه
بد و بیراه گفتن
بد وصله کردن
بد هضمی
بد هنجار
بد هوا
بدآماده شده
بدآمدن از
بدآویختن
بدائی
بداخلاق
بداعت
بداغ
بدافزار
بدانگونه
بداهت
بداهتا
بداهه
بداهه گویی
بداهه گویی کردن
بداهه نوازی جمعی
بدایت
بدایتا
بدایع
بدبار
بدبازی کردن
بدبخار
بدبخت
بدبخت کردن
بدبختانه
بدبختی
بدبختی آور
بدبدک
بدبده
بدبرخورد
بدبیار
بدبیاری
بدبین
بدبین شدن
بدبین کردن
بدبینانه
بدبینانه ترین
بدبینی
بدپرهون
بدپی بردن
بدپیمان
بدپیمانی
بدتر
بدتر از حد معمول
بدتر از معمول
بدتر از همه
بدتر شدن
بدتر شدن سلامتی
بدتر کردن
بدترسازی
بدترکیب
بدترین
بدترین احتمال
بدترین چیز
بدترین چیزها
بدترین درجه
بدترین نوع
بدترین وجه
بدترین وضع
بدتعبیر کردن
بدجفت کردن
بدجفتی
بدجنس
بدجنسی
بدچم
بدچمی
بدحادثه
بدخدمتی
بدخط
بدخطی
بدخلق
بدخلقانه
بدخلقی
بدخو
بدخواب
بدخوابی
بدخواه
بدخواهانه
بدخواهی
بدخوراکی
بدخورایی
بدخویی
بدخیم
بدخیمی
بددهن
‹
1
2
...
9
10
11
12
13
14
15
...
39
40
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
career path
carful
carpe diem
carry out market research
deactivation
debilitating
decorum
designation
desirous
azlon
bandwidth
bane
bang up
barrister
bathhouse
برگشت
مستند
مشاوره
معتاد
معلول
مقایسه
منحصربهفرد
منطقه
منقل
مهماندار
موتورسیکلت
مومیایی
مچ دست
میخچه
میخک