جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ف" (صفحه 4)
فرسایش ایجاد کردن
فرسایش در اثر امواج آب
فرسایش در اثر جریان آب
فرسایش گر
فرسایشزا
فرسایشی
فرساینده
فرسپ
فرسپس
فرست
فرستادگی
فرستادن
فرستادن با شتاب
فرستادن به مسابقه
فرستادن پول
فرستادن رزم
فرستادن کالا
فرستادن نامه و کالا
فرستاده
فرستاده خداوند
فرستش
فرستگر
فرستگی
فرستنده
فرستنده زمینی
فرستنده و گیرنده قابل حمل
فرسته
فرسخ
فرسخت
فرسختی
فرسکو
فرسودگی
فرسودگی روانی
فرسودن
فرسوده
فرسوده به طور کامل
فرسوده شدن
فرسوده کردن
فرش
فرش ایرانی
فرش چمن نما
فرش کردن
فرش کردن با آسفالت
فرش کرمان
فرش کن
فرش ماشینی
فرش ها
فرشته
فرشته مانند
فرشته ماهی
فرشته محافظ هر شخص
فرشته ی مقرب
فرشک پای وان حمام
فرشیم
فرشیم بندی کردن
فرشیم کردن
فرشیمدار
فرشیمی
فرشینه
فرصت
فرصت برابر در بخت آزمایی
فرصت برتری
فرصت بیان
فرصت دادن
فرصت را از دست دادن
فرصت سخن گفتن
فرصت سرخاراندن
فرصت طلب
فرصت طلبانه
فرصت طلبی
فرصت کاریابی
فرصت مورد استماع قرار گرفتن
فرصت نفس تازه کردن دادن
فرصت نفس کشیدن
فرصت های از دست رفته
فرصت هنرنمایی کردن
فرض
فرض را بر این قرار دادن
فرض شده
فرض شمردن
فرض قبلی
فرض کردن
فرض کردن از پیش
فرضا
فرضی
فرضیه
فرط
فرع
فرعا
فرعون
فرعونی
فرعی
فرعی سازی
فرعی کردن
فرغون
فرغون دستی
فرفر
فرفر کردن
فرفره
فرفری
فرفری بودن
فرفری شدن
فرفری کردن
فرفری کردن گیسو
فرفری کردن مو
فرفیون
فرق
فرق بازکردن
فرق داشتن
فرق داشتن با
فرق سر
فرق قائل شدن
فرق گذاشتن
فرق گذاشتن بین
فرق مو
فرقان
فرقد
فرقه
فرقه ای
فرقه گرا
فرقه گرایی
فرقه مسیحی
فرقه مسیحی آمیش
فرقه مسیحی منونیت
فرکانس
فرکانس بالا
فرکانس تداخل
فرکانس رادیویی
فرکند
فرکند تنگ و عمیق
فرگرد
فرگردی
فرگشت
فرگشت کردن
فرگشت گرای
فرگشتن
فرگشته
فرگشتی
فرگفت
فرلانگ
فرم
فرم ریخته گری
فرمالدئید
فرمالیته
فرمالین
فرمان
فرمان اتومبیل
فرمان ایست
فرمان ایست دادن
فرمان بازگشت دادن
فرمان بردن
فرمان جمع
فرمان حرکت
فرمان خاموشی
فرمان خبردار
فرمان دادن
فرمان دادن اسم شب
فرمان دوچرخه
فرمان راندن
فرمان سکان
فرمان شناسی
فرمان عقب نشینی
فرمان قدم راه
فرمان کشتن
فرمان گونه
فرمان وار
فرمان هواپیما
فرمانبر
فرمانبر از جان گذشته
فرمانبردار
فرمانبردار از نظر مقام
فرمانبردارانه
فرمانبرداری
فرمانبرداری کردن
فرمانبرداری نکردن
فرمانبری کردن
فرماندار
فرماندار دیکتاتورمآب
فرماندار کل
فرمانداری
فرمانده
فرمانده تیپ
فرمانده صد نفر
فرمانده کل قوا
فرمانده یک جوخه
فرماندهی
فرماندهی کردن
فرماندهی کردن قشون
فرمانروا
فرمانروای ظالم
فرمانروای نیرومند
فرمانروایی
فرمانروایی کردن
فرمانفرما
فرمانفرمایی
فرمانگاه
فرمانی
فرمایش
فرمایش کردن
فرمایشی
فرمایشی سفارشی
فرمت تاریخ
فرمدار
فرمداران
فرمداران در شرکت های بزرگ
فرمدارانه
فرمداری
فرمداری کردن
فرمز
فرمژه
فرمند
فرمند در نامه نگاری
فرمندترین
فرمودن
فرموده
فرمودی
فرموک
فرمول
فرمول درجه دوم
فرموله کردن
فرموله کننده
فرمیون
فرناد
فرنام
فرنایش
فرنباد
فرنج
فرنجمشک
فرنسیس
فرنشین
فرنشینی
فرنگی
فرنما
فرنمایانه
فرنمایی
فرنود
فرنود آوردن
فرنود آوری
فرنودن
فرنودی
فرنودین
فرنهاد
فرنی
فرنی تخم مرغی
فرو
فرو ارج کردن
فرو افت
فرو افتادن
فرو افتادن در آب
فرو افکندن
فرو افکندن از مقام رفیع
فرو افکنده
فرو انداختن
فرو باریدن
فرو بردن
فرو بردن به خواب مغناطیسی
فرو بردن به طور ناگهان
فرو بردن درآبگونه
فرو پاشاندن
فرو پاشگر
فرو پاشگرانه
فرو پاشگری
فرو پاشی با صدا
فرو پاشیدن
فرو پرش
فرو جوش کردن
فرو خوردن
فرو دادن
فرو دادن دود
فرو دادن دود سیگار
فرو دادن هوا
فرو دیدن
فرو رفتن
فرو رفتن به بیهوشی
فرو رفتن به خواب
فرو رفتن به طور ناگهان
فرو رفتن در آب
فرو رفتن در باتلاق
فرو رفتن در خیالات خود
فرو رفتن درآبگونه
فرو رفتن و درآمدن
فرو رفتنی
فرو رفته
فرو رفته در آب
فرو رفته در آبگونه
فرو رفته در تاریکی
فرو روند
فرو رونده
فرو روی
فرو روی در آبگونه
فرو ریختگی
فرو ریختن
فرو ریخته
فرو شتاب در زیردریایی
فرو شدن
فرو شدن به سرعت
فرو شدن زیردریایی و غواص
فرو شست شدن
فرو صوتی
فرو فشرده
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
amigo
amenity
always
allegedly
ahead of time
all right
ailurophile
acutely
acupuncture
Madrid
lyrics
mage
magic
magnifier
mainly
بیغیرت
سفیداب
غبغب
غذا خوردن
تاب
تلمبه
ر
فاعل
روی
فانتزی
فرنی
فلفل
فیروزه
جزئیات
تشنج