Fast Dictionary - فست دیکشنری
فهرست فهرست
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم AI
  • نرم‌افزار‌ها
    • نرم‌افزار اندروید مشاهده
      نرم‌افزار اندروید
    • نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
      نرم‌افزار آی او اس
    • افزونه‌ی کروم مشاهده
      افزونه‌ی کروم
  • تماس با ما
  • درباره‌ی ما
  • خرید اشتراک
  • وبلاگ
  • لغات من
  • الف
  • ب
  • پ
  • ت
  • ث
  • ج
  • چ
  • ح
  • خ
  • د
  • ذ
  • ر
  • ز
  • ژ
  • س
  • ش
  • ص
  • ض
  • ط
  • ظ
  • ع
  • غ
  • ف
  • ق
  • ک
  • گ
  • ل
  • م
  • ن
  • و
  • ه
  • ی

لیست الفبای فارسی: حرف "و" (صفحه 9)

  • وامانده کردن
  • وامانده کردن از زور خستگی
  • وامبت
  • وامبرگه
  • وامبرگه دار
  • وامپوم
  • وامپیر
  • وامش
  • وامید
  • وامیدگی
  • وامیدن
  • وان
  • وان تان
  • وان چوبی و بزرگ
  • وان حمام
  • وان کوچک
  • وان نیم تنه
  • وانادیم
  • وانت
  • وانت شهربانی
  • وانت کوچک
  • واندال
  • وانگار
  • وانگهی
  • وانما
  • وانماگر
  • وانمود
  • وانمود سازی
  • وانمود شده
  • وانمود غلط
  • وانمود کردن
  • وانمود کردن به زور
  • وانمود کننده
  • وانمودانه
  • وانمودساز
  • وانمودگر
  • وانمودگری
  • وانمودگری برای گمراه سازی حریف
  • وانمودگری کردن
  • وانمودی
  • وانمودین
  • وانواتو
  • وانهادن
  • وانهادنی
  • وانهش ناپذیر
  • وانیل
  • واوسلا
  • واویلا!
  • واه
  • واه!
  • واهب
  • واهشتگی
  • واهشتن
  • واهشتن زن و بچه
  • واهشتن معشوق
  • واهشته
  • واهشته کردن
  • واهلش
  • واهلیدن
  • واهمه
  • واهمه داشتن
  • واهمه ناگهانی و بی دلیل
  • واهنگش
  • واهی
  • وای
  • وای به حال
  • وای!
  • وایا
  • وایت
  • وایت هال
  • وایچ
  • وایسا! برای متوقف ساختن اسب و خر
  • وایست
  • وایستادن
  • وایستاندن
  • وایستانک
  • وایکونا
  • وایکینگ
  • وایوز
  • وایومینگ
  • وب
  • وب سایت
  • وب گاه
  • وبا
  • وبال
  • وبال گردن
  • وبال گردن بودن
  • وبال گردن شدن
  • وبای پائیزه
  • وبایی
  • وبر
  • وبینار
  • وت
  • وتد
  • وتد مجموع
  • وتر
  • وتر آشیل
  • وتر بال
  • وتر دایره
  • وتو
  • وتو کردن
  • وثاق
  • وثوق
  • وثیق
  • وثیقه
  • وثیقه دادن
  • وثیقه قرار دادن
  • وثیقه گذاشتن پول
  • وج
  • وجاهت
  • وجاهت ملی
  • وجب
  • وجب کردن
  • وجد
  • وجد کردن
  • وجد و شعف
  • وجدآمیز
  • وجدان
  • وجدان زدا
  • وجدانا
  • وجدانگیز
  • وجدانی
  • وجع
  • وجنات
  • وجنه
  • وجنی
  • وجوب
  • وجود
  • وجود به صورت روح
  • وجود داشتن
  • وجود داشتن در
  • وجود گرایی
  • وجود نداشتن
  • وجودگرایانه
  • وجودی
  • وجوه
  • وجوه امانتی
  • وجوه اهالی
  • وجوه در گردش
  • وجوهات
  • وجه
  • وجه اشتراک
  • وجه التزام
  • وجه الخسار
  • وجه الضمان
  • وجه الضمان دادن
  • وجه الضمانه
  • وجه المصالحه
  • وجه امانی
  • وجه پرداختی
  • وجه تامین کردن
  • وجه تسمیه
  • وجه تشابه
  • وجه تقابل
  • وجه تمایز
  • وجه خالی
  • وجه در جسم هندسی
  • وجه دهنده
  • وجه شرطی
  • وجه مجهول
  • وجه مصدر
  • وجه نما
  • وجه وصفی
  • وجه وصفی حال
  • وجه وصفی مجهول
  • وجه وصفی معلوم
  • وجهه
  • وجهی
  • وجین کردن
  • وجین کننده
  • وجیه
  • وجیه المله
  • وحدانیت
  • وحدت
  • وحدت طلب
  • وحدت طلبانه
  • وحدت گرایانه
  • وحدت گرایی کلیسایی
  • وحدت وجود
  • وحش
  • وحش گاه
  • وحشت
  • وحشت انگیز
  • وحشت بار
  • وحشت زدگی
  • وحشت زدگی ناگهان و بی دلیل
  • وحشت زده
  • وحشت زده کردن
  • وحشت کردن
  • وحشت ناگهانی
  • وحشت و تنفر
  • وحشتناک
  • وحشتناکی
  • وحشی
  • وحشی سازی
  • وحشی شدن
  • وحشی کردن
  • وحشی و سنگدل کردن
  • وحشیانه
  • وحشیانه عمل کردن
  • وحشیگری
  • وحل
  • وحی
  • وحی گاه
  • وحی مانند
  • وحید
  • وخامت
  • وخامت اوضاع
  • وخش
  • وخشاندن
  • وخشن
  • وخشودن
  • وخشه
  • وخشه سان
  • وخشیدن
  • وخیم
  • وخیم تر کردن
  • وخیم ترشدن
  • وخیم شدگی
  • وخیم کردن
  • ودا
  • وداج
  • وداد
  • وداع
  • وداع فرانسوی
  • وداع کردن
  • وداعی
  • ودایع
  • ودچاک
  • ودرو ویلسون
  • ودکا
  • ودو
  • ودو کردن
  • ودود
  • ودوگرایی
  • ودیعه
  • ودیعه پذیر
  • ودیعه دادن
  • ودیعه گاه
  • ودیعه گذار
  • ودیعه نگهدار
  • ور
  • ور آمدن
  • ور آوردن با ابزار تیز
  • ور افتادن
  • ور پاشیدن
  • ور رفتن
  • ور رفتن به چیزی
  • ور زدن
  • ور زنی
  • ور شکستن
  • ور غلپیدن
  • ور قلمبیده
  • ور نام
  • ور نیامده
  • ورآمدن خمیر
  • ورآمده
  • ورآور
  • ورا
  • ورا دریا
  • ورا دریایی
  • ورائ
  • ورابرنده
  • وراثت
  • وراثت پذیر
  • وراثت شناس
  • وراثت شناسی
  • وراثتی
  • وراج
  • وراج و بی خرد
  • وراجی
  • وراجی کردن
  • ورادید
  • ورافتاده
  • ورانبر
  • ورانداز
  • ورانداز کردن
  • ورای
  • ورای درک انسانی
  • ورای هدف را زدن در هدفگیری
  • ورپریدن
  • ورتابه شدن
  • ورتابه کردن
  • ورتابی
  • ورتاک زا
  • ورتاکی
  • ورتش
  • ورتک
  • ورثه
  • ورجایی
  • ورجستن
  • ورجستن با سرعت
  • ورجستن در جانداران
  • ورجستن روی یک پا
  • ورجه
  • ورجه فروجه
  • ورجه کردن
  • ورجه کننده
  • ورجه و ورجه کردن با سرعت
  • ورجه ورجه
  • ‹
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • ›

لغات تصادفی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

horsepower soak up discus starry sturgeon condescension social worker contribute to provision blandishment ecosystem aesthetically multicultural millennial Lost Generation Greatest Generation گوشت گوسفند درختستان یاقوت نوزاد داور جیش هیچکدام شانه خواهرزاده گوشی ابهت بهترین وان حمام طراح لباس پنبه
برخی از تلفظ‌های لغات توسط دانشگاه کمبریج ارائه شده‌اند دروازه پرداخت معتبر
فست دیکشنری
فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها

فست دیکشنری
دیکشنری مترجم AI ترجمه انگلیسی به فارسی خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
نرم‌افزارها
دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم راهنما
وبلاگ
گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
قوانین و ارتباط با ما
تماس با ما درباره‌ی ما حریم خصوصی قوانین و مقررات
فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
فست دیکشنری در اینستاگرام
فست دیکشنری در توییتر
فست دیکشنری در تلگرام
© 2007 - 2025 Fast Dictionary (Fastdic) All rights reserved.
Audio pronunciations copyright © Cambridge University Press.