فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Kidnap

ˈkɪdnæp ˈkɪdnæp

گذشته‌ی ساده:

kidnapped

شکل سوم:

kidnapped

سوم‌شخص مفرد:

kidnaps

وجه وصفی حال:

kidnapping

شکل جمع:

kidnaps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1

بچه‌دزدی کردن، آدم سرقت کردن، آدم‌دزدی کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

They kidnapped two foreigners.

آنان دو نفر خارجی را ربودند.

The kidnappers demanded a large ransom.

آدم‌ربایان باج گزافی را مطالبه کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kidnap

  1. verb abduct; hold for ransom
    Synonyms:
    seize grab capture snatch steal abduct hijack carry off carry away remove lure entice seduce decoy shanghai pirate skyjack impress lay hands on waylay bundle off make off with body snatch coax inveigh run away with spirit away

ارجاع به لغت kidnap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kidnap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kidnap

لغات نزدیک kidnap

پیشنهاد بهبود معانی