جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
با خرید اشتراک یکسالهی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "خ" (صفحه 10)
خودسامان
خودستا
خودستایانه
خودستایی
خودستایی کردن
خودستیزی
خودسر
خودسرانه
خودسری
خودسنجی
خودسنگش
خودسوز
خودسوزی
خودش
خودش را
خودشان
خودشخص
خودشکن
خودشکنانه
خودشکنی
خودشناسی
خودشیرینی
خودشیرینی کردن
خودشیفتگی
خودشیفته
خودعزیز کن
خودفدایی
خودفرتور
خودفرمان
خودفرمانی
خودفروز
خودفریفتگی
خودکار
خودکار بودن
خودکار سازی
خودکار کردن
خودکاری
خودکام
خودکامبخش
خودکامگی
خودکامگی کردن
خودکامه
خودکاو
خودکاوی
خودکاوی کردن
خودکرده
خودکششی
خودکشی
خودکشی کردن
خودکشی کننده
خودکشی گرا
خودکشی گرایانه
خودکشیدن کشتی و کامیون به دنبال
خودکفا
خودکفایی
خودکوک
خودگرای
خودگردان
خودگردانی
خودگمارده
خودلگامی
خودم
خودم را
خودمان
خودمان را
خودمانی
خودمانی بودن
خودمانی بودن بیش از حد
خودمانی و بدون پرده پوشی
خودمحور
خودمختار
خودمختاری
خودمدار
خودمدارانه
خودمن خودم
خودمهار کاری
خودمهاری
خودنابودی
خودنامیده
خودنگاره
خودنگهدار
خودنما
خودنمایانه
خودنمایی
خودنمایی کردن
خودنویس
خودوند
خودوندی
خودی
خودی بودن
خودیابی
خور
خورابه
خوراک
خوراک آسان پز
خوراک آماده
خوراک اصلی
خوراک بچه
خوراک برای تحریک اشتها
خوراک بهداشتی
خوراک پختن و در محل تحویل دادن برای عروسی و مهمانی
خوراک پخته و یخ زده که گرم می کنند
خوراک پردازی
خوراک پرکالری
خوراک پرهیزی
خوراک پف کرده
خوراک پیش پخته
خوراک پیک نیک
خوراک جانانه
خوراک جویی
خوراک جویی کردن
خوراک چندگانه
خوراک چهارپا
خوراک حیوانات
خوراک خامه دار
خوراک خدایان
خوراک خردکن
خوراک خورنده
خوراک دادن
خوراک دارو
خوراک دام
خوراک در بشقاب
خوراک درست کردن
خوراک دریایی
خوراک دوباره
خوراک دهنده
خوراک رژیمی
خوراک رسانی
خوراک رسانی کردن
خوراک رنگارنگ
خوراک روز
خوراک روز خانواده
خوراک روزانه
خوراک روی میز
خوراک زیاد دادن
خوراک سبزی دار
خوراک سبک
خوراک سبک خوردن
خوراک سرپایی
خوراک سرخ شده
خوراک سنگین و بد مزه
خوراک شناختی
خوراک شناس
خوراک شناسی
خوراک صرف شده توسط عده ای هم غذا
خوراک غرق در شعله
خوراک فراهم کردن برای عروسی و مهمانی
خوراک فرعی
خوراک فکر
خوراک کاری دار
خوراک کامل با قیمت مقطوع
خوراک کلم و سیب زمینی
خوراک کم کالری
خوراک کودک
خوراک گرای
خوراک گوشت خرد کرده و سبزیجات
خوراک لازانیا
خوراک لوبیا
خوراک لوبیا و ذرت
خوراک متنوع
خوراک مرغ و سبزیجات
خوراک ندارد
خوراک نوزاد
خوراک نیمه آماده
خوراک و ماوا دادن در زمستان
خوراک و ماوا داشتن در زمستان
خوراک و مشروب فراوان دادن
خوراک و نوشیدنی
خوراک های شیرین
خوراک های گوناگون
خوراک های متداول در ایالت جنوبی آمریکا
خوراکپز
خوراکپزی
خوراکپزی نوین
خوراکی
خوراکی دلچسب
خوراکی شیرین
خوراند
خوراندگاه
خوراندگر
خوراندن
خورانش
خوراننده
خورانیدن
خورپرتو
خورجین
خورجین پول
خورد
خورد دادن
خورد کننده
خورد و خمیر کردن
خورد و خوراک
خوردگی
خوردگی پوست
خوردگی مخاط
خوردن
خوردن آبگونه
خوردن با شتاب
خوردن با قاشق
خوردن به
خوردن به مقدار کم
خوردن خوراک سبک
خوردن در مورد فلزات
خوردن سر به چیزی
خوردن شلاق وار به
خوردن مال کسی
خوردن محکم و با صدا به
خوردن و خوابیدن
خوردن و ورجهیدن
خوردند ما نیست
خوردنگاه
خوردنی
خوردنی لذیذ و خوشبو
خوردنی و آشامیدنی
خوردنی ها
خورده شدن
خورده شدن فلز
خورده می شود
خورسند
خورش
خورش دل ضعفه
خورشید
خورشید تافت
خورشید مانند
خورشید ماهی
خورشید مرکز
خورشید منظومه
خورشید وزش
خورشیدی
خورگاه
خورگر
خورگرفت
خورگرفت کردن
خورگشت
خورند
خورنده
خورنشست
خوره
خوره ای
خوره چیزی بودن
خوره دار
خوره فرهنگ
خوریست تابستانی
خوریست زمستانی
خوزم
خوزمش
خوش
خوش آب
خوش آب وهوا
خوش آتیه
خوش آمد
خوش آمد گفتن
خوش آمد گویی مجلل
خوش آمدگری
خوش آمدن
خوش آمدن از
خوش آمدن بسیار
خوش آمدید
خوش آوا
خوش آواز
خوش آهنگ
خوش آهنگی
خوش آیند
خوش اخلاق
خوش اخلاقی
خوش اداو اطوار
خوش اشتها
خوش اطوار
خوش اقبال
خوش اقبالی
خوش الحان
خوش الحانی
خوش اندام
خوش باشید
خوش باطن
خوش بافت
خوش باور
خوش باورانه
خوش برخورد
خوش بنیه
خوش بنیه گی
خوش بودن
خوش بیان
خوش بیانی
خوش پر و پاچه
خوش پوش
خوش ترکیب
خوش تیپ
خوش جمال
خوش جنس
خوش حالت
خوش حساب
خوش خبر
خوش خدمت
خوش خدمتی
خوش خدمتی کردن
خوش خدمتی نسبت به ارباب
خوش خط
خوش خط و خال
خوش خطی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی