جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "س" (صفحه 7)
سرازیری
سرازیری تند
سراسر
سراسری
سراسیمگی
سراسیمه
سراسیمه شدن
سراسیمه کردن
سراسیمه کردن به طور شدید
سراشیب
سراشیب شدن
سراشیب کردن
سراشیبی
سراغ
سراغ داشتن
سراغ کردن
سراغ گیری کردن
سراف
سرافتادگی
سرافراز
سرافراز شدن
سرافراز کردن
سرافرازی
سرافکندگی
سرافکندن
سرافکنده
سرافکنده کردن
سرافکنده و دلسرد
سرافکنده و دلسرد کردن
سرافی
سرافیم
سرافین
سراگوش
سرال
سرال کردن
سرالش
سرالشی کردن
سرالی
سرالیدن
سرامد
سرامیک
سرانجام
سرانجامیدن
سرانداز
سراندن
سراندیب
سرانگشت
سرانه
سرانه مالیات
سرای
سرایت
سرایت پذیری
سرایت دادن
سرایت کردن
سرایت کرده
سرایت نکردنی
سرایدار
سرایدار کلیسا
سرایداری
سرایش
سرایندگی
سراینده
سرایه
سرایه ای
سراییدن
سرب
سرب دار
سرب دار کردن
سرب سفید
سرب طبیعی
سرب کار
سرب مدادی
سرب معدنی
سربار
سربار سازی
سربار شدن
سربار کردن
سرباره
سرباره پیدا کردن
سرباره تانک فاضلاب
سرباره در کوره
سرباره را گرفتن
سرباره مانند
سرباره ی قلیایی
سربارها
سرباز
سرباز احتیاط
سرباز از زیر کار دررو
سرباز انگلیسی
سرباز بازنشسته
سرباز پاسدار سلطان عثمانی
سرباز پرسابقه
سرباز پیاده
سرباز پیشگام در گشت نظامی
سرباز پیشین
سرباز تازه کار
سرباز جدید
سرباز خانه ای
سرباز ذخیره
سرباز زرهی
سرباز سواره نظام
سرباز شطرنج
سرباز عثمانی
سرباز فراری
سرباز کلنگ دار
سرباز گارد
سرباز گارد گرنادیر
سرباز گرفتن
سرباز گیری
سرباز مزدور
سرباز ناشی
سرباز نقب زن
سرباز وار
سرباز وظیفه
سرباز وظیفه نیروی دریایی
سرباز وظیفه نیروی هوایی
سربازان
سربازان احتیاط
سربازان به خدمت گرفته شده
سربازان پیاده
سربازان چترباز
سربازان درون پایگاه
سربازان درون دژ
سربازبر
سربازخانه
سربازگیر
سربازگیری کردن
سربازی
سربازی کردن
سربالا
سربالا بودن
سربالا شدن
سربالا کردن
سربالایی
سربام
سربت
سربراه
سربراه بودن
سربراه کردن
سربراهی
سربرج
سربردن
سربرگ
سربرهنه
سربریده
سربزیرانه
سربسته
سربک
سربگم
سربلند
سربلند کردن
سربلند کننده
سربلندی
سربند
سربه تو
سربه جهنم زدن
سربه راه
سربه زیر
سربه زیرانه
سربه سر
سربه سر کسی گذاشتن
سربه سر گذاشتن
سربه سرکردن
سربه سرگذاری
سربه فلک کشیده
سربه مهر
سربه نیست کردن
سربه هوا
سربه هوائی
سربها
سربهر
سربهوایی
سربی
سربی رنگ
سربیگناه
سرپا
سرپاس
سرپاسبان
سرپایی
سرپر
سرپرست
سرپرست املاک
سرپرست امور ورزشی
سرپرست انتخابات برزن
سرپرست پیشاهنگان
سرپرست تشریفات
سرپرست جشن
سرپرست خانواده
سرپرست خوابگاه
سرپرست دختران خانه
سرپرست شکارگاه
سرپرست صغیران
سرپرست صومعه
سرپرست فاقد اختیارات کافی
سرپرست فروشندگان
سرپرست کودکان
سرپرست گروهی کارگر
سرپرست مراسم
سرپرست مشق صف جمع
سرپرست موزه
سرپرست نمازخانه
سرپرست نمازخانه دانشگاه
سرپرستانه
سرپرستی
سرپرستی شده
سرپرستی کردن
سرپرستی کردن به عنوان پاپ
سرپرستی کردن به عنوان مطران
سرپرستی کردن تنور
سرپرستی کردن قشون
سرپرستی کردن مراسم تحلیف
سرپرمو
سرپزشک
سرپستانک
سرپل
سرپل تسخیر شده از دشمن
سرپل در لشکر کشی
سرپل ساحلی در لشکر کشی
سرپناه
سرپناه نگهبان
سرپنجه
سرپنجه راه رفتن
سرپنجه رقص
سرپوش
سرپوش چاک صوت
سرپوش دار
سرپوش دار کردن
سرپوش راهبه ها
سرپوش زنانه
سرپوش گذاری
سرپوش گذاشتن روی خبر
سرپوش معده
سرپوشیده
سرپهن
سرپیچ
سرپیچی
سرپیچی از اجرای فرمان مافوق
سرپیچی از قانون
سرپیچی کردن
سرپیچی کننده
سرپیچی ناپذیر
سرپیچیدن از
سرپیستون
سرپیشاهنگ
سرپیشخدمت
سرپیشخدمت در هتل
سرتاب
سرتابی
سرتابی کردن
سرتاپا
سرتاپاغلطاست
سرتاسر
سرتاسر اقیانوس اطلس
سرتاسر شب
سرتاسری
سرتافتن
سرتراش
سرتراشی
سرتراشیده
سرتق
سرتق بازی
سرتکان دادن
سرتندیس
سرتیپ
سرتیپ دریایی
سرتیتر
سرتیر
سرتیز
سرج
سرجامه
سرجان فالستاف
سرجای خود خشکاندن
سرجای خود گذاشتن
سرجای خود میخکوب کردن
سرجای خودنشاندن
سرجستار
سرجمع
سرجنبان
سرجنباندن
سرجنبانی
سرجوخه
سرجوخه موقت
سرجوش
سرچپق
سرچرخه
سرچرخی
سرچسب
سرچشمه
سرچشمه ای
سرچشمه شور و نشاط
سرچشمه گرفتن
سرچشمه گرفتن از
سرچشمه ناراحتی
سرچشمه نبوغ
سرچشمه نهر و رودخانه
سرچشمه و تکامل دسته
سرچشمه و تکامل نژاد
سرچکاد
سرچکش
سرچین
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
18
19
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
splitting headache
stand a chance
stimulate growth
grotesque
deep sleep
defamatory
deficient
definitive
defray
deletion
delirious
deliveryman
deny all knowledge of
desperately jealous
hood
بند انداختن
نی
افق
اطمینان
استنکاف
استمرار
استعداد
اسکورت کردن
ارتعاش
ارائه
آنالیز
آفتابگرفتگی
اجازه
آغاز
آدینه