گذشتهی ساده:
sensedشکل سوم:
sensedسومشخص مفرد:
sensesوجه وصفی حال:
sensingشکل جمع:
sensesحس، احساس، حس تشخیص (حواس پنجگانه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
His senses were clear up to the moment of death.
تا لحظهی مرگ حواسش بر جای خود بود.
The five senses are: sight, touch, smell, taste, and hearing.
حواس پنجگانه عبارتاند از: بینایی، پرماس (لامسه)، بویایی، چشایی و شنوایی.
فهم، احساس، حس (کلی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a sense of despair
احساس نومیدی
His sense of humor always lightens the mood in the room.
حس شوخطبعی او همیشه حالوهوای اتاق را شادتر میکند.
I had a sense that she didn't love me.
احساس میکردم که مرا دوست ندارد.
She has a strong sense of community that brings everyone together.
او فهمی عمیق از جامعه دارد که همه را در کنار هم جمع میکند.
درک و فهم، شعور، درایت، منطقی
She has a keen sense of what makes a project successful.
او فهم زیادی از آنچه که پروژهای را موفق میکند، دارد.
It takes a lot of common sense for making smart decisions.
تصمیمگیریهای هوشمندانه، درایت زیادی را میطلبد.
It makes sense to save money before going on vacation.
صرفهجویی در هزینهها قبل از تعطیلات منطقی است.
to talk sense
منطقی حرف زدن
If you had sense, you wouldn't have done it.
اگر عقل داشتی این کار را نمیکردی.
She had sense enough not to smoke near the gasoline.
اینقدر عقلش میرسید که در مجاورت بنزین سیگار نکشد.
Your behavior doesn't make sense.
رفتار شما بیمعنی است.
(کلمات و عبارات) معنی
The word "bank" has multiple senses in the dictionary.
کلمه «بانک» در فرهنگلغت معانی متعددی دارد.
The addition of even one word changes the sense of this sentence.
افزودن حتی یک واژه معنی این جمله را عوض میکند.
Understanding the various senses of a term is crucial for effective communication.
درک معانی مختلف هر اصطلاح برای ارتباطات مؤثر بسیار مهم است.
حس کردن، دریافتن، احساس کردن، پی بردن، فهمیدن، درک کردن
to sense danger
احساس خطر کردن
I sensed his anger.
خشم او را احساس کردم.
I sensed her intention right away.
فوراً منظور او را درک کردم.
It is hard to sense the meaning of this poem.
فهم معنی این شعر دشوار است.
تا اندازهای، به عبارتی، تا حدی، از یک جهت، از یک نظر، از دیدگاهی، یکجورایی
قابل فهم بودن، معنی داشتن، معنی دادن، مفهوم داشتن، قابل درک بودن
منطقی بودن، معقول بودن، عقلانی بودن
خل، بیشعور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sense» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sense