امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blistering

ˈblɪstrɪŋ ˈblɪstrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blistered
  • شکل سوم:

    blistered
  • سوم‌شخص مفرد:

    blisters

معنی

adjective informal
آب‌و‌هوا خیلی گرم (به‌طور معمول درمورد هوا) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blistering

  1. adjective Marked by much heat
    Synonyms:
    hot red-hot ardent baking boiling broiling burning fiery heated acerb roasting scalding acerbic scorching searing acid sizzling acrid sultry sweltering bitter torrid caustic sulfurous sulphurous virulent vitriolic
  1. verb Subject to harsh criticism
    Synonyms:
    scorching whipping marking drubbing slamming roasting slashing slapping irritating scalding scourging scoring scathing lashing excoriating
  1. noun The formation of vesicles in or beneath the skin
    Synonyms:
    vesiculation vesication
  1. adjective Hot enough to raise (or as if to raise) blisters
    Synonyms:
    blistery

ارجاع به لغت blistering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blistering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blistering

لغات نزدیک blistering

پیشنهاد بهبود معانی