کوشش، سعی، پشتکار، مجاهدت، سختکوشی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He performed his duties with extreme diligence.
او وظایف خود را با نهایت سختکوشی انجام داد.
The success of the project was due to the team's diligence.
موفقیت پروژه بهخاطر سختکوشی اعضای تیم بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «diligence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diligence