آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Fillip

ˈfɪlɪp ˈfɪlɪp

معنی fillip | جمله با fillip

noun verb - transitive verb - intransitive

تلنگر، (مجازاً) انگیزش، وسیله تحریک، چیز بیهوده، تلنگر زدن، (مجازاً) تحریک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He gave me a fillip on the head.

او به سرم تلنگر زد.

She filliped bread crumbs off the table.

او با تلنگر خرده‌نان‌ها را از روی میز زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He gave her a fillip on the shoulder with his leather gloves.

با دستکش‌های چرمی‌اش، ضربه‌ی تند و سبکی به شانه‌ی او زد.

The war gave a fillip to patriotism, but for a short time only.

جنگ میهن‌دوستی را برانگیخت؛ ولی فقط برای مدتی کوتاه.

I was hoping thus to fillip his spirits.

امیدوار بودم بدین‌سان روحیه‌ی او را دلیر گرداند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fillip

  1. noun a snap of a finger against the thumb
    Synonyms:
  1. verb

ارجاع به لغت fillip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fillip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fillip

لغات نزدیک fillip

پیشنهاد بهبود معانی