با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Storage

ˈstɔːrɪdʒ ˈstɔːrɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    storages

معنی‌ها

noun uncountable B2
ذخیره‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun countable
انبار، مخزن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد storage

  1. noun An electronic memory device
    Synonyms: storehouse, depot, entrepot, room, store, ambry, arcade, area, argosy, arsenal, boutique, cache, memory, commissary, depository, emporium, computer-memory, larder, accommodation, magazine, mall, repertory, computer storage, repository, stash, stockpile, trading-post, memory board
  2. noun Depositing in a warehouse
    Synonyms: repositing, reposition, warehousing
  3. verb
    Synonyms: garner

ارجاع به لغت storage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «storage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/storage

لغات نزدیک storage

پیشنهاد بهبود معانی