با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unresolved

-ˈzɑːlvd / / -ˈzɒːlvd ˌʌnrɪˈzɒlvd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
تصمیم‌نگرفته، حل‌نشده، تصفیه‌نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unresolved

  1. adjective uncertain; not settled
    Synonyms: betwixt and between, changing, doubtful, faltering, hesitant, hesitating, hot and cold, incomplete, indecisive, irresolute, moot, open to question, pending, problematical, pussyfooting, unanswered, unconcluded, undecided, undetermined, unfinished, unsettled, unsolved, up in the air, vacillating, vague, waffling
    Antonyms: certain, definite, resolved, settled, solved, sure

ارجاع به لغت unresolved

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unresolved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unresolved

لغات نزدیک unresolved

پیشنهاد بهبود معانی