جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
با خرید اشتراک یکسالهی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 27)
منجلی
منجم
منجمد
منجمد شدن
منجمد شدنی
منجمد کردن
منجمد کردن خوراک
منجمد کردن سریع مواد غذایی
منجمد کردنی
منجنیق
منجنیق کوچک
منجوق
منجی
منچ
منچستر
منحرف
منحرف از مرکز
منحرف از مطلب اصلی
منحرف سازی توجه
منحرف شدن
منحرف شدن از
منحرف شدن از موضوع اصلی
منحرف کردن
منحرف کردن از راه راست
منحرف کردن از موضوع اصلی
منحرف کننده
منحرفا
منحصر
منحصر بودن
منحصر به جای مخصوصی کردن
منحصر به چیزی
منحصر به شخص به خصوص
منحصر به فرد
منحصر به فرد بودن
منحصر کردن
منحصرا
منحصرا به چیزی معطوف شدن در اندیشه
منحط
منحط شدن
منحل
منحل شدن
منحل شدن تشکیلات
منحل شدن سازمان
منحل کردن
منحل کردن تشکیلات
منحل کردن سازمان
منحل کردن شرکت
منحنی
منحنی حلزونی
منحنی کردن
منحنی مخروطی
منحنی میزان
منحنی هادی
منحوس
منخر
منخرین
منداب
مندارچه
مندرج
مندرج کردن
مندرجا
مندرجات
مندرجات نطق
مندرجات نوشته
مندرس
مندرس به طور کامل
مندرس شدگی لباس
مندرس شدن
مندرس کردن
مندریل
مندفع
منزجر
منزجر بودن
منزجر کردن
منزجر کننده
منزل
منزل دادن
منزل دادن به طور موقت
منزل دادن به نظامیان
منزل دادن در جای بهتر
منزل دادن در جای نوتر
منزل داشتن
منزل در سفرهای طولانی سابق
منزل دوم
منزل کرایه ای
منزل کردن
منزل کردن به طور موقت
منزل کردن در سرزمین بکر
منزل کردن در کلنی
منزل مالک مزرعه
منزل موقت
منزلت
منزلگاه
منزله
منزوی
منزوی سازی
منزوی شده
منزوی کردن
منزوی کننده
منزه
منزه از نظر اخلاقی
منزه سازی
منزه کردن
منسجم
منسجم بودن
منسوب
منسوب بلافصل
منسوب بودن با
منسوب کردن
منسوبین
منسوج
منسوجات
منسوخ
منسوخ سازی
منسوخ شدن
منسوخ کردن
منش
منش انگیز
منش پراشی
منش گردا
منش گشتن
منشا
منشا اثر
منشا دردسر
منشا گرفتن
منشات
منشاری
منشال
منشعب
منشعب شدن
منشعب شدن از حزب
منشعب شدن از دسته
منشعب شدن از یک نقطه در جهت های مختلف
منشعب کردن
منشعب کردن از حزب
منشعب کردن از دسته
منشق
منشور
منشور بلورین
منشور حقوق شهروندان
منشور طیف نما
منشور مانند
منشور نور شکن
منشی
منشی ارشد
منشی کلیسا
منشی گری
منشی گری کردن
منشی مسابقه شدن
منشیث شدن
منصب
منصب کلیسایی
منصرف
منصرف سازی
منصرف شدن
منصرف کردن
منصرف نشده
منصعق
منصف
منصفانه
منصفانه در مسابقات
منصوب
منصوب شدن
منصوب شدن به شغل
منصوب شده
منصوب کردن
منصوب کردن به شغل
منصوب کردن خاخام
منصوب کردن طی تشریفات رسمی
منصوب کردن طی مراسم
منصوب کردن طی مراسم رسمی به شغلی
منصوب کردن کشیش
منصه
منضبط کردن
منضم
منضمات
منطبق
منطبق بودن
منطبق کردن
منطق
منطق به کار بردن
منطق دان
منطق شناس
منطق صوری
منطق نمادی
منطقا
منطقه
منطقه البروج
منطقه ای
منطقه بندی شده
منطقه بندی کردن
منطقه حاره
منطقه حفاظت شده
منطقه ساخته شده
منطقه سازی
منطقه معتدله
منطقه نفتخیز
منطقی
منطقی اندیشیدن
منطقی کردن
منطقی و معقول جلوه دادن
منطقیون
منظر
منظره
منظره ای
منظره دریا
منظره روستایی
منظره زشت
منظره شهر
منظره کره ماه
منظره گذران
منظره هوایی
منظم
منظم کردن
منظم کردن اسناد
منظم و مرتب
منظم و مرتب کردن
منظما
منظور
منظور اصلی
منظور داستان
منظور داشتن
منظور شده
منظور کردن
منظور نشده
منظور نکردن
منظور واقعی
منظوم
منظوم کردن
منظومه
منظومه شمسی
منع
منع از شرکت
منع از ورود
منع تجارت
منع شده
منع کردن
منع کردن به طور قانونی
منع کننده
منع گسترش
منعقد
منعقد شدن
منعقد شدن جلسه
منعقد شدن خون
منعقد کردن
منعقد کردن جلسه
منعقد کردن عهدنامه
منعقد کننده
منعکس
منعکس شدن
منعکس شدن دوباره صدا
منعکس شدن صدا
منعکس شده
منعکس شونده
منعکس کردن
منعکس کردن دوباره صدا
منعکس کردن صدا
منعکس کننده
منعم
منغص
منغمز
منفجر
منفجر شدن
منفجر شدن با صدای بلند
منفجر شدن فیوز
منفجر شدنی
منفجر کردن
منفجر کردن با دینامیت
منفجر کردن با صدای بلند
منفجر کردنی
منفجره
منفذ
منفذدار
منفرج
منفرج الزاویه
منفرد
منفردا
منفس
منفسخ
منفصل
منفصل شدن
منفصل کردن
منفصل کردن از مقام رفیع
منفعت
منفعت بردن
منفعت دادن
منفعت طلب
منفعت کردن
منفعل
منفعل کردن
منفق
منفک
منفک شدن
منفک کردن
منفک کننده
منفور
منفی
منفی باف
منفی بافانه
منفی بافی
‹
1
2
...
24
25
26
27
28
29
30
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
خاد
خارج ازوصف
خانه جنبا
خانه شطرنج
خاورسوی
خاکروبه گردآوری کردن
خاکسترگر
خاکشیر مرتع
ختام
ختم گزاردن
خدمت دوسره
خراب نکردنی
خرابی تدریجی
خراشاندن با آلت زبر
خراشاندن پوست
خراشنده کردن
خراشگذاری
خراشیدگی بر پوست درخت
خرامشگاه
خرخنده کردن
خرده زارع
خز سمور آبی
خزانگر
خزدست
خزه مردابی
خسباندن
خسپاندن تخم
خسپانگر
خشک افتادن
خشک انداختن
خصوصی کردن
خط ترازنما درنمودار
خط دو راهی
خطاگونه
خطگذار