گذشتهی ساده:
translatedشکل سوم:
translatedسومشخص مفرد:
translatesوجه وصفی حال:
translatingترجمه کردن، برگرداندن، معنی کردن، تفسیر کردن
My father translated several English books into Persian.
پدرم چندین کتاب انگلیسی را به فارسی برگردانده است.
The text will not translate easily.
این متن بهراحتی ترجمه نمیشود.
تبدیل کردن، عملی کردن، اجرایی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coach's strategies failed to translate into victories on the field.
استراتژیهای مربی نتوانستند برای پیروزی در زمین اجرایی شوند.
The artist aims to translate her vision into a stunning mural.
این هنرمند قصد دارد دید خود را به نقاشی دیواری خیرهکنندهای تبدیل کند.
His enthusiasm did not translate into effective results on the project.
شوروشوق او به نتایج مؤثر در این پروژه تبدیل نشد.
to translate words into action
حرف را به عمل درآوردن
اقتصاد تبدیل کردن (ارز)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
We need to translate the sales figures from yen into dollars for accurate comparison.
برای مقایسهی دقیق باید ارقام فروش را از ین به دلار تبدیل کنیم.
The software can automatically translate the transaction amounts into multiple currencies.
این نرمافزار میتواند بهطور خودکار مبلغ معامله را به چند ارز تبدیل کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «translate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/translate