دستپاچه، عصبی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The actor became self-conscious on stage.
بازیگر روی صحنه دستپاچه شد.
The student felt self-conscious about speaking up in class, fearing that her ideas would be judged by her peers.
این دانشآموز در مورد صحبت کردن در کلاس دستپاچه بود، زیرا میترسید که عقایدش توسط همسالانش قضاوت شود.
خجالتی، کمرو، معذب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The actress felt self-conscious about her appearance on the red carpet, constantly adjusting her dress and hair.
این بازیگر نسبت به ظاهرش روی فرش قرمز معذب بود و مدام لباس و موهایش را مرتب میکرد.
a self-conscious cough
سرفهی خجولانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «self-conscious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-conscious