فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Self-conscious

selfˈkɒnʃəs selfˈkɒnʃəs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1

دستپاچه، عصبی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The actor became self-conscious on stage.

بازیگر روی صحنه دستپاچه شد.

The student felt self-conscious about speaking up in class, fearing that her ideas would be judged by her peers.

این دانش‌آموز در مورد صحبت کردن در کلاس دستپاچه بود، زیرا می‌ترسید که عقایدش توسط هم‌سالانش قضاوت شود.

adjective

خجالتی، کم‌رو، معذب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The actress felt self-conscious about her appearance on the red carpet, constantly adjusting her dress and hair.

این بازیگر نسبت به ظاهرش روی فرش قرمز معذب بود و مدام لباس و موهایش را مرتب می‌کرد.

a self-conscious cough

سرفه‌ی خجولانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-conscious

  1. adjective insecure with oneself
    Synonyms:
    unsure uneasy uncomfortable nervous anxious uncertain shy embarrassed awkward diffident ill-at-ease bashful sheepish stiff discomfited affected artificial mannered stilted out of countenance shamefaced
    Antonyms:
    sure secure assured unself-conscious

ارجاع به لغت self-conscious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-conscious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-conscious

لغات نزدیک self-conscious

پیشنهاد بهبود معانی