امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Desperation

ˌdespəˈreɪʃn ˌdespəˈreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
نومیدی، بیچارگی، نومیدی زیاد، لاعلاجی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- A deep desperation began to possess him.
- نومیدی ژرفی بر او مستولی شد.
- He was hungry and stole bread out of desperation.
- او گرسنه بود و از زور ناچاری نان دزدید.
- ... in (a time of) distress and desperation
- ... در پریشان حالی و درماندگی
- He attacked the bigger boy with the desperation of a cornered cat.
- با بی‌پروایی گربه‌ای که در بن‌بست گیر کرده باشد به پسر بزرگتر از خودش حمله‌ور شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد desperation

  1. noun hopelessness
    Synonyms:
    agony anguish anxiety concern dejection depression desolation despair despondency discomfort disconsolateness distraction distress fear gloom grief heartache melancholy misery pain pang sorrow torture trouble unhappiness worry
    Antonyms:
    confidence contentment security
  1. noun rashness
    Synonyms:
    carelessness defiance foolhardiness frenzy heedlessness impetuosity madness recklessness
    Antonyms:
    calm cautiousness collectedness peace peacefulness

ارجاع به لغت desperation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «desperation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/desperation

لغات نزدیک desperation

پیشنهاد بهبود معانی