شکل جمع:
byesشکل نوشتاری دیگر این لغت در دو معنای آخر: bye
بهوسیلهی، توسط، بهدست
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The building was designed by an innovative architect.
این ساختمان بهوسیلهی معمار مبتکری طراحی شده است.
The meal was cooked by a talented chef.
این غذا بهدست یک سرآشپز بااستعداد طبخ شد.
با، بهوسیلهی، از طریق، (در ترکیب) –ی (برای نشان دادن نحوهی انجام کار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I prefer traveling by train.
سفر با قطار را ترجیح میدهم.
The donation was made by cheque.
کمک مالی از طریق چک انجام شده است.
gained by fraud
بهدستآمده از طریق کلاهبرداری
They only accept payments by cheque.
آنها فقط پرداخت چکی را میپذیرند.
نزدیک، (در) کنار، پهلوی، (در) مجاورت
Stand by the wall.
کنار دیوار بایست.
I'll sit by you.
پهلوی تو مینشینم.
تا، پیش از (بیانگر زمان)
Be back by ten o'clock.
تا ساعت ده برگرد.
Make sure to arrive at the meeting by 9 AM.
حتماً پیش از ساعت ۹ صبح در جلسه حاضر شوید.
به میزان (بیانگر میزان یا مقدار)
Our wages were increased by 25 percent.
دستمزد ما به میزان ۲۵ درصد افزایش یافت.
These phones have sold by the million.
[به میزان] میلیونها نسخه از این گوشیها فروخته شده است.
در، در طول
We decided to travel by night.
تصمیم گرفتیم در شب سفر کنیم.
We prefer to travel by day.
ترجیح میدهیم در طول روز سفر کنیم.
طبق، براساس
to go by the book
طبق مقررات عمل کردن
By the company policy, employees are required to wear a uniform.
براساس سیاست شرکت کارکنان ملزم به پوشیدن لباس فرم هستند.
از، از طریق، از راه
The sign read "Enter by the door" in bold letters.
روی تابلو با حروف درشت نوشته شده بود «از در وارد شوید».
The school's policy is strict: everyone must enter by the door.
سیاست مدرسه سختگیرانه است: همه باید از در وارد شوند.
to Tehran by the Qom road
به تهران از راه قم
به سوی، در جهت، به سمت
The captain's orders were to sail north by east.
دستور کاپیتان این بود که به سوی شمال شرق حرکت کنند.
The ship sailed north by east.
کشتی به سمت شمال شرق حرکت کرد.
از (بیانگر عامل)
a poem by Hafez
شعری از حافظ
I love the romantic language used in a poem written by Keats.
عاشق زبان عاشقانهای هستم که در شعری از کیتس از آن استفاده شده است.
از (اشاره به فرزند متولدشده)
The man had two sons by his first wife.
این مرد از همسر اولش دو پسر داشت.
She had only one child by her second husband.
از شوهر دومش تنها یک فرزند داشت.
به (در سوگند)
I swear by all that is holy, the truth will be revealed.
سوگند به هر آنچه مقدس است، حقیقت آشکار خواهد شد.
I swear by all that is holy, we will find a solution to this problem.
به هر آنچه مقدس است سوگند، ما راهحلی برای این مشکل خواهیم یافت.
در (در عمل ضرب)، بر (در عمل تقسیم)، در (در بیان ابعاد)
Six multiplied by four equals twenty-four.
شش ضرب در چهار میشود بیستوچهار.
four divided by two
چهار تقسیم بر دو
a three-by-four carpet
فرش سه در چهار
از طرف
He spoke to the crowd by the king.
از طرف پادشاه با جمعیت صحبت کرد.
Sarah signed the contract by her parents.
سارا قرارداد را از طرف والدینش امضا کرد.
(انگلیسی اسکاتلندی) در مقایسه با
His salary is quite high by local norms.
حقوق او در مقایسه با عرف محلی بسیار بالاست.
She is tall by her classmates.
در مقایسه با همکلاسیهایش قدبلند است.
نوعی نقشنما برای اشاره به موارد مشابه در یک سری
to march two by two
دو به دو رژه رفتن (گام نظامی برداشتن)
She regained her strength little by little after the surgery.
او پس از جراحی کمکم قدرت خود را به دست آورد.
از
By all accounts, she is the most talented singer in the competition.
از هر نظر، او بااستعدادترین خوانندهی این مسابقه است.
By her perspective, the decision was made in the best interest of the company.
از دیدگاه او، این تصمیم به نفع شرکت گرفته شد.
نزدیک، دوروبر
My favorite cafe is by, next to the park.
کافهی محبوب من نزدیک، در کنار پارک است.
The train station is by, only a few blocks away.
ایستگاه قطار این دوروبر است، تنها چند بلوک دورتر.
از کنار
A bicycle sped by.
دوچرخهای با سرعت از کنار رد شد.
I saw him go by.
دیدم که از کنار رد شد.
موضوع فرعی، مسئلهی فرعی
The main focus of the meeting was on increasing sales, while the budget was a by.
تمرکز اصلی جلسه بر افزایش فروش بود، درحالیکه بودجه موضوع فرعی بود.
They spent too much time discussing the bye of customer service.
آنها زمان زیادی را صرف بحث در مورد مسئلهی فرعی خدمات مشتری کردند.
کناری، فرعی، جنبی
The secret garden was hidden behind a by passage.
باغ مخفی پشت یک گذرگاه کناری بود.
We followed the map to find a bye passage that would lead us to the treasure.
نقشه را دنبال کردیم تا گذرگاهی جنبی پیدا کنیم که ما را به گنج میرساند.
به کسی سر زدن، مختصر دیدن کردن
منصرف شدن، قطع کردن، کنار گذاردن، اندوختن
(در شرایط سخت) پای کسی ایستادن، وفادار ماندن، کنار کسی بودن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پشت کسی بودن
آماده بودن، گوشبهزنگ بودن، آمادهباش بودن، حاضر بودن، آمادهبهکار بودن
دست روی دست گذاشتن، بیکار نشستن، هیچ اقدامی نکردن، به کاری دست نزدن
پای چیزی ایستادن، سر موضع خود ماندن، پایبند بودن، پا پس نکشیدن، ثابتقدم ماندن، پافشاری کردن
سپری شدن، گذشتن (زمان)، عبور کردن، رد شدن، گذشتن (شخص و غیره)
طبق چیزی عمل کردن، بر اساس چیزی رفتار کردن، پیروی کردن
شناخته شدن (به نامی خاص)
بر اساس چیزی قضاوت کردن، طبق چیزی حکم کردن، مبنا را بر چیزی قرار دادن
گذشتن، گذر کردن
رفتار کردن نسبت به یا برای
از چیزی بهرهمند شدن، پند گرفتن، استفادهی تجربی یا معنوی کردن
1- ذخیره کردن، برای روز مبادا گذاشتن، اندوختن 2- دور انداختن، دل کندن
(با امتیاز کم یا اشکال) قبول شدن، پذیرفته شدن، عبور کردن
(عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن
وفادار ماندن، وفا کردن
خودبهخود، به خودی خود، فینفسه، بهالذاته
1- بتنهایی، یکتنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری
به خدا، واقعاً
حتماً، البته، مسلماً، هرجور که شده، از هر طریق
(آمریکا - محلی) به تعداد زیاد، به مقدار زیاد
با رأیگیری برگزیدن
تصادفاً، اتفاقی، اللهبختی
به دلخواه خود، با گزینش فردی
by the clock (or according to the clock)
طبق ساعت، به موقع، با در نظر گرفتن زمان
سال به سال
در نزدیکی، نزدیک
under compulsion (by compulsion)
تحت فشار، به زور
تحتتأثیر (چیزی) بودن
با رضایت همگان (یا طرفین)
be conspicuous by one's absence
به وضوح غایب بودن، کاملاً چشمگیر بودن عدم حضور کسی
در مقابل، در عوض، از سوی دیگر
به پایمردی، با معاضدت، با اجازه، هدیهی، با لطف و همکاری
(بدون رأی و صلاحدید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن
کمکم، به درجات
غرق در نومیدی، کاملاً نومید
دوجینی، دوازده تا دوازده تا
به زور، به اجبار
به زور اسلحه
با دست (نه با ماشین و غیره)
از راه وراثت
بهطور ساعتی
صدتا صدتا، صدتایی
فقط با (کارت) دعوت، فقط با دعوتنامه
بیشتر به خاطر شانس تا درایت
با اجازهی شما
بهتدریج، رفتهرفته، نرمنرمک، بهمرور، کمکم، ذرهذره
یکجا، یکپارچه، جمعاً، چکی، رویهمرفته
بهطور سحرآمیز، چنانچهگویی با جادو
با پست، از طریق پست
با زور زیاد، با نیروی زیاد، با قوهی قهریه
نیت خوبی داشتن نسبت به، خوبی کسی را خواستن
ماه به ماه، هر ماهه
فقط بهاسم شناختن
طبیعتاً، طبعاً، ذاتی، از نظر خمیره، فطری
بنا به دستور، طبق حکم، به فرمان
معمولاً، بر حسب معمول
با چک پرداخت کردن
raise a number by the power of another number
(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن
بهدلیل، بهواسطهی
طبق تقاضا، طبق درخواست، بنا به دعوت
(انگلیس) با پست بعدی
با ماشین، از طریق جاده
از روی حافظه (نه اندیشه و داوری)، طوطیوار، مانند بز اخوش
از چه طریق؟
at someone's side (or by someone's side)
در کنار کسی، پهلوی کسی، در مجاورت کسی
مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم
نظراً، بارؤیت، قیافتاً
مرحلهبهمرحله، گامبهگام
یکی پس از دیگری، بهنوبت، متناوباً
با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)
1- از طریق، از راه 2- بهخاطر
هفته به هفته
1- به قیمت عمدهفروشی 2- از طریق عمدهفروشی 3- بهطور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا
برحسب وزن، کیلویی
پس از اندکی، بهزودی، کمکم، در آیندهی نزدیک
رویهمرفته، بهطور کلی، در کل، در مجموع
به تنهایی، تنها، در انزوا، بدون کمک
ضمناً، راستی، تصادفاً
روزبهروز
در ضمن، ضمناً، راستی
don't judge a book by its cover
از روی ظاهر قضاوت نکن، نمیشه فقط از روی ظاهر قضاوت کرد (ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را)
با مصائب و دشواریها شاخبهشاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن
بیاعتنایی کردن، محل نگذاشتن، بیمحلی کردن، مورد بیمحلی قرار گرفتن
بههیچوجه، اصلاً، ابداً
از هر راهی، به هر طریق، هرطور که شده
1- از لبهی کشتی پرت شدن 2- گم شدن، از دست رفتن، ناموفق بودن، از رسم افتادن
lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps
با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن
تصادفاً، اتفاقی، ضمناً، درضمن
(انگلیس) به هیچوجه، ابداً
تصادفاً، اتفاقاً، تصادفی، اتفاقی
صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی
in a class of its own (or in a class by itself)
بیتا، منحصربهفرد، بیهمتا، بینظیر
(انگلیس - عامیانه - با تداعی منفی) خیلی زرنگ، مرد رند، نیرنگ باز، اهل شیله پیله
(قدیمی) برخلاف انتظار
عمداً، تعمداً، خودخواسته، آگاهانه، از روی نقشهی قبلی
بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فیالبداهه نغمهسرایی کردن
(بدون برنامهریزی و نقشهی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن
(انجام دادن کاری یا به دست آوردن چیزی) هرطور(ی)شده، به هر حربهای که شده (حتی غیرمنصفانه)
بهمقدار قابلملاحظه، تا میزان زیاد، بسیار، بهمراتب، با اختلاف، بهوضوح، با فاصلهی زیاد
(عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!
بسیار، خیلی، به مقدار زیاد، به مقدار قابلملاحظه
نیمهکاره، ناتمام، نیمهراهه، نصف، ناهماد، باکاستی
(در اندازهگیری درازا) یک سر و گردن
(کشتیرانی) درحالیکه سینهی کشتی بیشتر در آب فرورفته است تا عقب آن
از حفظ، از بر
هرجوری شده، به هر نحوی از انحا
کمکم، به درجات، آهسته
(ندا به نشان شگفتی یا تأکید) به خدا!، عجب!، به جان شما!
به خدا قسم!، عجب!، شگفتا!
مجبور به پیروی یا اطاعت بیچون و چرا کردن
(کسی را) کاملاً زیر مهارکشیدن، کاملاً مسلطبودن (بر کسی)
(عامیانه) ابداً، بههیچ وجه، اصلاً نه
a man is known by the company he keeps
انسان را از روی دوستانش میتوان شناخت.
1- اصلاً، به هیچوجه 2- به هرصورت، به هرطریق
البته، حتماً، هرطور که شده، به هرطریق
1- ابداً، هرگز، به هیچوجه 2- به هرصورت، به هرطریق
اشتباهاً، سهواً
1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)
1- (مسابقهی اسبدوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصلهی کمی، با کمی تفاوت
1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبهخود و بدون اندیشه، با بیفکری
بدون شک، حتماً، هرطور شده
یکی پس از دیگری، یکییکی، منفرداً، سواسوا
قانوناً، بنا به حق، به حق
by the seat of one's (or the) pants
(عامیانه) با ابتکار شخصی (نه طبق برنامه یا به کمک دستگاههای خودکار)
ابداً، اصلاً، بههیچوجه
با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، بهسختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم
هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کمکم سفر کردن
مرحله به مرحله عمل یا کار کردن، بیشتاب عمل کردن
ارزش قائل بودن برای (چیزی)، اهمیت دادن
غافلگیر کردن
1- غافلگیر کردن، مچ کسی را گرفتن 2- شگفتزده کردن
در موقعیت خطرناک گیر کردن، راه پسوپیش نداشتن
کنار گذاشتن، انبار کردن، صرفنظر کردن
با کلک و بامبول امرار معاش کردن
شفاهی، زبانی، بهطور شفاهی، دهانبهدهان
طبق قوانین، در چهارچوب مقررات، براساس مقررات
فینفسه، ذاتاً، علیالقاعده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «by» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/by