شکل جمع:
byesشکل نوشتاری دیگر این لغت در دو معنای آخر: bye
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گذران کردن، سر کردن
موفق شدن (با کمترین تلاش)
گذشتن، عبور کردن، رد شدن
به کسی سر زدن، مختصر دیدن کردن
منصرف شدن، قطع کردن، کنار گذاردن، اندوختن
وفادار ماندن
آماده بودن، آمادهی خدمت بودن
به دست آوردن، حاصل کردن، پیدا کردن
به دیدار رفتن
سپری شدن، گذشتن (زمان)، عبور کردن، رد شدن، گذشتن (شخص و غیره)
طبق چیزی عمل کردن، بر اساس چیزی رفتار کردن، پیروی کردن
شناخته شدن (به نامی خاص)
بر اساس چیزی قضاوت کردن، طبق چیزی حکم کردن، مبنا را بر چیزی قرار دادن
گذشتن، گذر کردن
اطلاع دادن، خبر دادن
توقف کوتاه کردن
به وعده وفا کردن، به قول خود عمل کردن
پیروی کردن از، گردن نهادن به، اطاعت کردن
رفتار کردن نسبت به یا برای
از چیزی بهرهمند شدن، پند گرفتن، استفادهی تجربی یا معنوی کردن
1- ذخیره کردن، برای روز مبادا گذاشتن، اندوختن 2- دور انداختن، دل کندن
(با امتیاز کم یا اشکال) قبول شدن، پذیرفته شدن، عبور کردن
(عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن
وفادار ماندن، وفا کردن
قسم خوردن، سوگند یاد کردن
اعتقاد داشتن، اطمینان داشتن
خودبهخود، به خودی خود، فینفسه، بهالذاته
1- بتنهایی، یکتنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری
قدمبهقدم، تدریجی، گامبهگام، مرحلهبهمرحله
به خدا، واقعاً
حتماً، البته، مسلماً، هرجور که شده، از هر طریق
(آمریکا - محلی) به تعداد زیاد، به مقدار زیاد
با رأیگیری برگزیدن
تصادفاً، اتفاقی، اللهبختی
به دلخواه خود، با گزینش فردی
by the clock (or according to the clock)
طبق ساعت، به موقع، با در نظر گرفتن زمان
سال به سال
در نزدیکی، نزدیک
under compulsion (by compulsion)
تحت فشار، به زور
تحتتأثیر (چیزی) بودن
با رضایت همگان (یا طرفین)
be conspicuous by one's absence
به وضوح غایب بودن، کاملاً چشمگیر بودن عدم حضور کسی
در مقابل، در عوض، از سوی دیگر
به پایمردی، با معاضدت، با اجازه، هدیهی، با لطف و همکاری
(بدون رأی و صلاحدید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن
کمکم، به درجات
غرق در نومیدی، کاملاً نومید
دوجینی، دوازده تا دوازده تا
به زور، به اجبار
به زور اسلحه
با دست (نه با ماشین و غیره)
از راه وراثت
بهطور ساعتی
صدتا صدتا، صدتایی
فقط با (کارت) دعوت، فقط با دعوتنامه
بیشتر به خاطر شانس تا درایت
با اجازهی شما
بهتدریج، رفتهرفته، نرمنرمک، بهمرور، کمکم، ذرهذره
یکجا، یکپارچه، جمعاً، چکی، رویهمرفته
بهطور سحرآمیز، چنانچهگویی با جادو
با پست، از طریق پست
با زور زیاد، با نیروی زیاد، با قوهی قهریه
نیت خوبی داشتن نسبت به، خوبی کسی را خواستن
ماه به ماه، هر ماهه
فقط بهاسم شناختن
طبیعتاً، طبعاً، ذاتی، از نظر خمیره، فطری
بنا به دستور، طبق حکم، به فرمان
معمولاً، بر حسب معمول
با چک پرداخت کردن
raise a number by the power of another number
(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن
بهدلیل، بهواسطهی
طبق تقاضا، طبق درخواست، بنا به دعوت
(انگلیس) با پست بعدی
با ماشین، از طریق جاده
از روی حافظه (نه اندیشه و داوری)، طوطیوار، مانند بز اخوش
از چه طریق؟
at someone's side (or by someone's side)
در کنار کسی، پهلوی کسی، در مجاورت کسی
مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم
نظراً، بارؤیت، قیافتاً
مرحلهبهمرحله، گامبهگام
یکی پس از دیگری، بهنوبت، متناوباً
با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)
1- از طریق، از راه 2- بهخاطر
هفته به هفته
1- به قیمت عمدهفروشی 2- از طریق عمدهفروشی 3- بهطور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا
برحسب وزن، کیلویی
پس از اندکی، بهزودی، کمکم، در آیندهی نزدیک
رویهمرفته، بهطور کلی، در کل، در مجموع
به تنهایی، تنها، در انزوا، بدون کمک
ضمناً، راستی، تصادفاً
روزبهروز
در ضمن، ضمناً، راستی
don't judge a book by its cover
از روی ظاهر قضاوت نکن، نمیشه فقط از روی ظاهر قضاوت کرد (ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را)
با مصائب و دشواریها شاخبهشاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن
بیاعتنایی کردن، محل نگذاشتن، بیمحلی کردن، مورد بیمحلی قرار گرفتن
بههیچوجه، اصلاً، ابداً
از هر راهی، به هر طریق، هرطور که شده
1- از لبهی کشتی پرت شدن 2- گم شدن، از دست رفتن، ناموفق بودن، از رسم افتادن
lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps
با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن
به سرعت، با جست و خیز
به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش
تصادفاً، اتفاقی، ضمناً، درضمن
(انگلیس) به هیچوجه، ابداً
تصادفاً، اتفاقاً، تصادفی، اتفاقی
صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی
in a class of its own (or in a class by itself)
بیتا، منحصربهفرد، بیهمتا، بینظیر
(انگلیس - عامیانه - با تداعی منفی) خیلی زرنگ، مرد رند، نیرنگ باز، اهل شیله پیله
(قدیمی) برخلاف انتظار
عمداً، تعمداً، خودخواسته، آگاهانه، از روی نقشهی قبلی
بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فیالبداهه نغمهسرایی کردن
(بدون برنامهریزی و نقشهی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن
(انجام دادن کاری یا به دست آوردن چیزی) هرطور(ی)شده، به هر حربهای که شده (حتی غیرمنصفانه)
بهمقدار قابلملاحظه، تا میزان زیاد، بسیار، بهمراتب، با اختلاف، بهوضوح، با فاصلهی زیاد
دارای دوران فعالیت شدید و سپس دوران آرامش
(با) فعالیت شدید و منقطع
(عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!
بسیار، خیلی، به مقدار زیاد، به مقدار قابلملاحظه
نیمهکاره، ناتمام، نیمهراهه، نصف، ناهماد، باکاستی
(در اندازهگیری درازا) یک سر و گردن
(کشتیرانی) درحالیکه سینهی کشتی بیشتر در آب فرورفته است تا عقب آن
از حفظ، از بر
هرجوری شده، به هر نحوی از انحا
کمکم، به درجات، آهسته
(ندا به نشان شگفتی یا تأکید) به خدا!، عجب!، به جان شما!
به خدا قسم!، عجب!، شگفتا!
مجبور به پیروی یا اطاعت بیچون و چرا کردن
(کسی را) کاملاً زیر مهارکشیدن، کاملاً مسلطبودن (بر کسی)
(عامیانه) ابداً، بههیچ وجه، اصلاً نه
a man is known by the company he keeps
انسان را از روی دوستانش میتوان شناخت.
1- اصلاً، به هیچوجه 2- به هرصورت، به هرطریق
البته، حتماً، هرطور که شده، به هرطریق
1- ابداً، هرگز، به هیچوجه 2- به هرصورت، به هرطریق
اشتباهاً، سهواً
1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)
1- (مسابقهی اسبدوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصلهی کمی، با کمی تفاوت
1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبهخود و بدون اندیشه، با بیفکری
بدون شک، حتماً، هرطور شده
یکی پس از دیگری، یکییکی، منفرداً، سواسوا
قانوناً، بنا به حق، به حق
بههمینطریق، بههمیندلیل، همینطور
به همین دلیل، بنابراین، همینطور
by the seat of one's (or the) pants
(عامیانه) با ابتکار شخصی (نه طبق برنامه یا به کمک دستگاههای خودکار)
ابداً، اصلاً، بههیچوجه
با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، بهسختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم
هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کمکم سفر کردن
مرحله به مرحله عمل یا کار کردن، بیشتاب عمل کردن
ارزش قائل بودن برای (چیزی)، اهمیت دادن
غافلگیر کردن
1- غافلگیر کردن، مچ کسی را گرفتن 2- شگفتزده کردن
در موقعیت خطرناک گیر کردن، راه پسوپیش نداشتن
کنار گذاشتن، انبار کردن، صرفنظر کردن
با کلک و بامبول امرار معاش کردن
شفاهی، زبانی، بهطور شفاهی، دهانبهدهان
طبق قوانین، در چهارچوب مقررات، براساس مقررات
فینفسه، ذاتاً، علیالقاعده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «by» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/by