آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

    By

    baɪ baɪ

    شکل جمع:

    byes

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در دو معنای آخر: bye

    معنی by | جمله با by

    preposition A2

    به‌وسیله‌ی، توسط، به‌دست

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The building was designed by an innovative architect.

    این ساختمان به‌وسیله‌ی معمار مبتکری طراحی شده است.

    The meal was cooked by a talented chef.

    این غذا به‌دست یک سرآشپز بااستعداد طبخ شد.

    preposition A2

    با، به‌وسیله‌ی، از طریق، (در ترکیب) –ی (برای نشان دادن نحوه‌ی انجام کار)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    I prefer traveling by train.

    سفر با قطار را ترجیح می‌دهم.

    The donation was made by cheque.

    کمک مالی از طریق چک انجام شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    gained by fraud

    به‌دست‌آمده از طریق کلاهبرداری

    They only accept payments by cheque.

    آن‌ها فقط پرداخت چکی را می‌پذیرند.

    preposition B1

    نزدیک، (در) کنار، پهلوی، (در) مجاورت

    Stand by the wall.

    کنار دیوار بایست.

    I'll sit by you.

    پهلوی تو می‌نشینم.

    preposition A2

    تا، پیش از (بیانگر زمان)

    Be back by ten o'clock.

    تا ساعت ده برگرد.

    Make sure to arrive at the meeting by 9 AM.

    حتماً پیش از ساعت ۹ صبح در جلسه حاضر شوید.

    preposition B2

    به میزان (بیانگر میزان یا مقدار)

    Our wages were increased by 25 percent.

    دستمزد ما به میزان ۲۵ درصد افزایش یافت.

    These phones have sold by the million.

    [به میزان] میلیون‌ها نسخه از این گوشی‌ها فروخته شده است.

    preposition

    در، در طول

    We decided to travel by night.

    تصمیم گرفتیم در شب سفر کنیم.

    We prefer to travel by day.

    ترجیح می‌دهیم در طول روز سفر کنیم.

    preposition

    طبق، براساس

    to go by the book

    طبق مقررات عمل کردن

    By the company policy, employees are required to wear a uniform.

    براساس سیاست شرکت کارکنان ملزم به پوشیدن لباس فرم هستند.

    preposition

    از، از طریق، از راه

    The sign read "Enter by the door" in bold letters.

    روی تابلو با حروف درشت نوشته شده بود «از در وارد شوید».

    The school's policy is strict: everyone must enter by the door.

    سیاست مدرسه سختگیرانه است: همه باید از در وارد شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to Tehran by the Qom road

    به تهران از راه قم

    preposition

    به‌ سوی، در جهت، به سمت

    The captain's orders were to sail north by east.

    دستور کاپیتان این بود که به سوی شمال شرق حرکت کنند.

    The ship sailed north by east.

    کشتی به سمت شمال شرق حرکت کرد.

    preposition

    از (بیانگر عامل)

    a poem by Hafez

    شعری از حافظ

    I love the romantic language used in a poem written by Keats.

    عاشق زبان عاشقانه‌ای هستم که در شعری از کیتس از آن استفاده شده است.

    preposition

    از (اشاره به فرزند متولدشده)

    The man had two sons by his first wife.

    این مرد از همسر اولش دو پسر داشت.

    She had only one child by her second husband.

    از شوهر دومش تنها یک فرزند داشت.

    preposition

    به (در سوگند)

    I swear by all that is holy, the truth will be revealed.

    سوگند به هر آنچه مقدس است، حقیقت آشکار خواهد شد.

    I swear by all that is holy, we will find a solution to this problem.

    به هر آنچه مقدس است سوگند، ما راه‌حلی برای این مشکل خواهیم یافت.

    preposition

    در (در عمل ضرب)، بر (در عمل تقسیم)، در (در بیان ابعاد)

    Six multiplied by four equals twenty-four.

    شش ضرب در چهار می‌شود بیست‌وچهار.

    four divided by two

    چهار تقسیم بر دو

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a three-by-four carpet

    فرش سه در چهار

    preposition

    از طرف

    He spoke to the crowd by the king.

    از طرف پادشاه با جمعیت صحبت کرد.

    Sarah signed the contract by her parents.

    سارا قرارداد را از طرف والدینش امضا کرد.

    preposition

    (انگلیسی اسکاتلندی) در مقایسه با

    His salary is quite high by local norms.

    حقوق او در مقایسه با عرف محلی بسیار بالاست.

    She is tall by her classmates.

    در مقایسه با هم‌کلاسی‌هایش قدبلند است.

    preposition

    نوعی نقش‌نما برای اشاره به موارد مشابه در یک سری

    to march two by two

    دو به دو رژه رفتن (گام نظامی برداشتن)

    She regained her strength little by little after the surgery.

    او پس از جراحی کم‌کم قدرت خود را به دست آورد.

    preposition

    از

    By all accounts, she is the most talented singer in the competition.

    از هر نظر، او بااستعدادترین خواننده‌ی این مسابقه است.

    By her perspective, the decision was made in the best interest of the company.

    از دیدگاه او، این تصمیم به نفع شرکت گرفته شد.

    adverb

    نزدیک، دوروبر

    My favorite cafe is by, next to the park.

    کافه‌ی محبوب من نزدیک، در کنار پارک است.

    The train station is by, only a few blocks away.

    ایستگاه قطار این دوروبر است، تنها چند بلوک دورتر.

    adverb

    از کنار

    A bicycle sped by.

    دوچرخه‌ای با سرعت از کنار رد شد.

    I saw him go by.

    دیدم که از کنار رد شد.

    noun countable

    موضوع فرعی، مسئله‌ی فرعی

    The main focus of the meeting was on increasing sales, while the budget was a by.

    تمرکز اصلی جلسه بر افزایش فروش بود، درحالی‌که بودجه موضوع فرعی بود.

    They spent too much time discussing the bye of customer service.

    آن‌ها زمان زیادی را صرف بحث در مورد مسئله‌ی فرعی خدمات مشتری کردند.

    adjective

    کناری، فرعی، جنبی

    The secret garden was hidden behind a by passage.

    باغ مخفی پشت یک گذرگاه کناری بود.

    We followed the map to find a bye passage that would lead us to the treasure.

    نقشه را دنبال کردیم تا گذرگاهی جنبی پیدا کنیم که ما را به گنج می‌رساند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد by

    1. adverb near
      Synonyms:
      close handy at hand in reach aside to one side away over past beyond through
    1. preposition next to
      Synonyms:
      near close to beside along alongside nearby past round nigh over
    1. preposition by means of
      Synonyms:
      through by means of with via on through the agency of with the assistance of over in the name of at the hand of supported by through the medium of under the aegis of

    Phrasal verbs

    get by

    گذران کردن، سر کردن

    موفق شدن (با کمترین تلاش)

    گذشتن، عبور کردن، رد شدن

    drop by

    به کسی سر زدن، مختصر دیدن کردن

    put by

    منصرف شدن، قطع کردن، کنار گذاردن، اندوختن

    stand by

    (در شرایط سخت) پای کسی ایستادن، وفادار ماندن، کنار کسی بودن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پشت کسی بودن

    آماده بودن، گوش‌به‌زنگ بودن، آماده‌باش بودن، حاضر بودن، آماده‌به‌کار بودن

    دست روی دست گذاشتن، بیکار نشستن، هیچ اقدامی نکردن، به کاری دست نزدن

    پای چیزی ایستادن، سر موضع خود ماندن، پایبند بودن، پا پس نکشیدن، ثابت‌قدم ماندن، پافشاری کردن

    come by

    به‌ دست آوردن، حاصل کردن، پیدا کردن

    به دیدار رفتن

    Phrasal verbs بیشتر

    go by

    سپری شدن، گذشتن (زمان)، عبور کردن، رد شدن، گذشتن (شخص و غیره)

    طبق چیزی عمل کردن، بر اساس چیزی رفتار کردن، پیروی کردن

    شناخته شدن (به نامی خاص)

    بر اساس چیزی قضاوت کردن، طبق چیزی حکم کردن، مبنا را بر چیزی قرار دادن

    pass by

    گذشتن، گذر کردن

    run by

    اطلاع دادن، خبر دادن

    توقف کوتاه کردن

    abide by

    به وعده وفا کردن، به قول خود عمل کردن

    پیروی کردن از، گردن نهادن به، اطاعت کردن

    do by

    رفتار کردن نسبت به یا برای

    profit by (or from) something

    از چیزی بهره‌مند شدن، پند گرفتن، استفاده‌ی تجربی یا معنوی کردن

    put aside (or by)

    1- ذخیره کردن، برای روز مبادا گذاشتن، اندوختن 2- دور انداختن، دل کندن

    squeak through (or by)

    (با امتیاز کم یا اشکال) قبول شدن، پذیرفته شدن، عبور کردن

    squeeze through (or by)

    (عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن

    stick by (or to)

    وفادار ماندن، وفا کردن

    swear by

    قسم خوردن، سوگند یاد کردن

    اعتقاد داشتن، اطمینان داشتن

    Collocations

    by itself

    خودبه‌خود، به خودی خود، فی‌نفسه، به‌الذاته

    by oneself

    1- بتنهایی، یک‌تنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری

    by golly

    به خدا، واقعاً

    by all means

    حتماً، البته، مسلماً، هرجور که شده، از هر طریق

    by considerable

    (آمریکا - محلی) به تعداد زیاد، به مقدار زیاد

    Collocations بیشتر

    to pick by ballot

    با رأی‌گیری برگزیدن

    by chance

    تصادفاً، اتفاقی، شانسی، الله‌بختی

    by choice

    به دل‌خواه خود، با گزینش فردی

    by the clock (or according to the clock)

    طبق ساعت، به موقع، با در نظر گرفتن زمان

    year by year

    سال به سال

    close by

    در نزدیکی، نزدیک

    under compulsion (by compulsion)

    تحت فشار، به زور

    be conditioned by

    تحت‌تأثیر (چیزی) بودن

    by common (or mutual) consent

    با رضایت همگان (یا طرفین)

    be conspicuous by one's absence

    به وضوح غایب بودن، کاملاً چشم‌گیر بودن عدم حضور کسی

    by contrast, in contrast

    در مقابل، در عوض، از سوی دیگر

    (by) courtesy of

    به پایمردی، با معاضدت، با اجازه، هدیه‌ی، با لطف و همکاری

    rule by decree

    (بدون رأی و صلاح‌دید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن

    by degrees

    کم‌کم، به درجات

    overcome by despair

    غرق در نومیدی، کاملاً نومید

    by the dozen

    دوجینی، دوازده تا دوازده تا

    by force

    به زور، به اجبار

    by force of arms

    به زور اسلحه

    by hand

    با دست (نه با ماشین و غیره)

    by heredity

    از راه وراثت

    by the hour

    به‌طور ساعتی

    by the hundred

    صدتا صدتا، صدتایی

    by invitation only

    فقط با (کارت) دعوت، فقط با دعوت‌نامه

    more by luck than judgement

    بیشتر به خاطر شانس تا درایت

    by your leave

    با اجازه‌ی شما

    little by little

    به‌تدریج، رفته‌رفته، نرم‌نرمک، به‌مرور، کم‌کم، ذره‌ذره

    by the lump (or in the lump)

    یکجا، یکپارچه، جمعاً، چکی، روی‌هم‌رفته

    as if by magic (like magic)

    به‌طور سحرآمیز، چنانچه‌گویی با جادو

    by mail

    با پست، از طریق پست

    by main force (or strength)

    با زور زیاد، با نیروی زیاد، با قوه‌ی قهریه

    mean well by

    نیت خوبی داشتن نسبت به، خوبی کسی را خواستن

    month by month

    ماه به ماه، هر ماهه

    know only by name

    فقط به‌اسم شناختن

    by nature

    طبیعتاً، طبعاً، ذاتی، از نظر خمیره، فطری

    by order of

    بنا به دستور، طبق حکم، به فرمان

    by ordinary

    معمولاً، بر حسب معمول

    pay by check

    با چک پرداخت کردن

    raise a number by the power of another number

    (ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن

    by reason of

    به‌دلیل، به‌‌واسطه‌ی

    by request

    طبق تقاضا، طبق درخواست، بنا به دعوت

    by return (of post)

    (انگلیس) با پست بعدی

    by road

    با ماشین، از طریق جاده

    by rote

    از روی حافظه (نه اندیشه و داوری)، طوطی‌وار، مانند بز اخوش

    by what route

    از چه طریق؟

    at someone's side (or by someone's side)

    در کنار کسی، پهلوی کسی، در مجاورت کسی

    side by side

    مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم

    by sight

    نظراً، بارؤیت، قیافتاً

    stage by stage

    مرحله‌به‌مرحله، گام‌به‌گام

    by turns

    یکی پس از دیگری، به‌نوبت، متناوباً

    by water

    با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)

    by way of

    1- از طریق، از راه 2- به‌خاطر

    week by week

    هفته به هفته

    by wholesale

    1- به قیمت عمده‌فروشی 2- از طریق عمده‌فروشی 3- به‌طور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا

    by weight

    برحسب وزن، کیلویی

    Idioms

    by and by

    پس از اندکی، به‌زودی، کم‌کم، در آینده‌ی نزدیک

    by and large

    روی‌هم‌رفته، به‌طور کلی، در کل، در مجموع

    by oneself

    به تنهایی، تنها، در انزوا، بدون کمک

    by the by

    ضمناً، راستی، تصادفاً

    day by day

    روزبه‌روز

    Idioms بیشتر

    by the way

    در ضمن، ضمناً، راستی

    don't judge a book by its cover

    از روی ظاهر قضاوت نکن، نمی‌شه فقط از روی ظاهر قضاوت کرد (ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را)

    take the bull by the horns

    با مصائب و دشواری‌ها شاخ‌به‌شاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن

    give (or get) the go-by

    بی‌اعتنایی کردن، محل نگذاشتن، بی‌محلی کردن، مورد بی‌محلی قرار گرفتن

    by no means

    به‌هیچ‌وجه، اصلاً، ابداً

    by any means

    از هر راهی، به هر طریق، هرطور که شده

    go by the board

    1- از لبه‌ی کشتی پرت شدن 2- گم شدن، از دست رفتن، ناموفق بودن، از رسم افتادن

    lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps

    با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن

    by leaps and bounds

    به سرعت، با جست و خیز

    به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

    by the bye

    تصادفاً، اتفاقی، ضمناً، درضمن

    not by a long chalk

    (انگلیس) به هیچ‌وجه، ابداً

    cheek by jowl

    صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی

    in a class of its own (or in a class by itself)

    بیتا، منحصر‌به‌فرد، بی‌همتا، بی‌نظیر

    too clever by half

    (انگلیس - عامیانه - با تداعی منفی) خیلی زرنگ، مرد رند، نیرنگ باز، اهل شیله پیله

    by contraries

    (قدیمی) برخلاف انتظار

    by design

    عمداً، تعمداً، خودخواسته، آگاهانه، از روی نقشه‌ی قبلی

    play by ear

    بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی‌البداهه نغمه‌سرایی کردن

    play it by ear

    (بدون برنامه‌ریزی و نقشه‌ی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن

    by fair means or foul

    (انجام دادن کاری یا به دست آوردن چیزی) هرطور(ی)شده، به هر حربه‌ای که شده (حتی غیرمنصفانه)

    by far

    به‌مقدار قابل‌ملاحظه، تا میزان زیاد، بسیار، به‌مراتب، با اختلاف، به‌وضوح، با فاصله‌ی زیاد

    by fits and starts

    دارای دوران فعالیت شدید و سپس دوران آرامش

    (با) فعالیت شدید و منقطع

    by gum!

    (عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!

    by half

    بسیار، خیلی، به مقدار زیاد، به مقدار قابل‌ملاحظه

    by halves

    نیمه‌کاره، ناتمام، نیمه‌راهه، نصف، ناهماد، باکاستی

    by a head

    (در اندازه‌گیری درازا) یک سر و گردن

    by (or down by) the head

    (کشتی‌رانی) درحالی‌که سینه‌ی کشتی بیشتر در آب فرورفته است تا عقب آن

    by heart

    از حفظ، از بر

    by hook or by crook

    هرجوری شده، به هر نحوی از انحا

    inch by inch (or by inches)

    کم‌کم، به درجات، آهسته

    by jingo!

    (ندا به نشان شگفتی یا تأکید) به خدا!، عجب!، به جان شما!

    by jove!

    به خدا قسم!، عجب!، شگفتا!

    lead by the nose

    مجبور به پیروی یا اطاعت بی‌چون و چرا کردن

    (کسی را) کاملاً زیر مهار‌کشیدن، کاملاً مسلط‌بودن (بر کسی)

    not by a long shot

    (عامیانه) ابداً، به‌هیچ وجه، اصلاً نه

    a man is known by the company he keeps

    انسان را از روی دوستانش می‌توان شناخت.

    by any manner of means

    1- اصلاً، به هیچ‌وجه 2- به هرصورت، به هرطریق

    by all manner of means

    البته، حتماً، هرطور که شده، به هرطریق

    by no manner of means

    1- ابداً، هرگز، به هیچ‌وجه 2- به هرصورت، به هرطریق

    by mistake

    اشتباهاً، سهواً

    win (or lose) by a neck

    1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)

    by a nose

    1- (مسابقه‌ی اسب‌دوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصله‌ی کمی، با کمی تفاوت

    by the numbers

    1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبه‌خود و بدون اندیشه، با بی‌فکری

    by (all) odds

    بدون شک، حتماً، هرطور شده

    one by one

    یکی پس از دیگری، یکی‌یکی، منفرداً، سوا‌سوا

    by right (or rights)

    قانوناً، بنا به حق، به حق

    by the same token

    به‌همین‌طریق، به‌همین‌دلیل، همین‌طور

    به همین دلیل، بنابراین، همین‌طور

    by the seat of one's (or the) pants

    (عامیانه) با ابتکار شخصی (نه طبق برنامه یا به کمک دستگاه‌های خودکار)

    not by a long sight

    ابداً، اصلاً، به‌هیچ‌وجه

    by the skin of one's teeth

    با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، به‌سختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم

    by (or in) easy stages

    هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کم‌کم سفر کردن

    مرحله‌ به‌ مرحله عمل یا کار کردن، بی‌شتاب عمل کردن

    set (or put or lay) store by

    ارزش قائل بودن برای (چیزی)، اهمیت دادن

    take by storm

    غافلگیر کردن

    take by surprise

    1- غافلگیر کردن، مچ کسی را گرفتن 2- شگفت‌زده کردن

    have the tiger by the tail

    در موقعیت خطرناک گیر کردن، راه پس‌و‌پیش نداشتن

    go by the wayside

    کنار گذاشتن، انبار کردن، صرف‌نظر کردن

    live by one's wits

    با کلک و بامبول امرار معاش کردن

    by word of mouth

    شفاهی، زبانی، به‌طور شفاهی، دهان‌به‌دهان

    by the book

    طبق قوانین، در چهارچوب مقررات، براساس مقررات

    سوال‌های رایج by

    شکل جمع by چی میشه؟

    شکل جمع by در زبان انگلیسی byes است.

    ارجاع به لغت by

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «by» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/by

    لغات نزدیک by

    • - bwi
    • - bx
    • - by
    • - by (all) odds
    • - by (or down by) the head
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.