صفت تفضیلی:
more feverishصفت عالی:
most feverishتبدار، بیقرار، تبخیز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The child's forehead felt feverish.
پیشانی کودک داغ بود.
a feverish patient
بیمار تبدار
a damp, feverish, unhealthy place
محلی مرطوب و تبآور و ناسالم
He couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game.
خوابش نمیبرد و افکار شوریدهی او متوجه مسابقهی فردا بود.
feverish activity
فعالیت تبگونه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «feverish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feverish