امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Country

ˈkʌntri ˈkʌntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    countries
  • صفت تفضیلی:

    more country
  • صفت عالی:

    most country

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
کشور، دیار،

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Iran is a large country.
- ایران کشور پهناوری است.
- the people of different countries
- مردم کشورهای گوناگون
- We love our country.
- ما میهن خویش را دوست داریم.
- Seventy percent of the country voted for him.
- هفتاد درصد مردم به او رأی دادند.
- The country was stunned.
- شهروندان شگفت زده شدند.
- mountainous country
- سرزمین کوهستانی
- wooded country
- سرزمین پوشیده از درخت (جنگلی)
- He spends most of the year in the country.
- او بیشتر سال را در ییلاق سپری می‌کند.
- We walked across country.
- ما در دشت و صحرا پیاده‌روی کردیم.
- country schools
- آموزشگاه‌های روستایی
- a country boy
- پسر دهاتی
- country life in comparison with city life
- زندگی برون شهری در مقایسه با زندگی شهری
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد country

  1. adjective rural, pastoral
    Synonyms:
    agrarian agrestic Arcadian bucolic campestral countrified georgic homey out-country outland provincial rustic uncultured unpolished unrefined unsophisticated
    Antonyms:
    city metropolitan urban
  1. noun political territory; nation
    Synonyms:
    citizenry citizens commonwealth community constituents electors grass roots homeland inhabitants kingdom land native land patria people polity populace public realm region society soil sovereign state state terrain voters
  1. noun rural area; area away from city
    Synonyms:
    back country backwoods boondocks boonies bush countryside cow country farmland farms forests green belt hinterland middle of nowhere outback outdoors province sticks up country wide open space wilderness wilds woodlands woods
    Antonyms:
    city metropolis urbanity

Collocations

  • country house

    (در روستا) خانه‌ی اربابی، خانه‌ی بزرگ

Idioms

  • country seat

    (قدیمی) خانه‌ی بزرگ روستایی (دارای مزارع بزرگ در اطرافش)

  • go to the country

    (انگلیس) پارلمان را منحل و انتخابات تازه را اعلام کردن

  • line of country

    (انگلیس - عامیانه) رشته‌ای که شخص در آن خبره است، تخصص

ارجاع به لغت country

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «country» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/country

لغات نزدیک country

پیشنهاد بهبود معانی