جادو، سحر، فریب، سحرآمیز
I don't believe in magic.
من به سحر و جادو اعتقاد ندارم.
the magic of computer technology
اعجاز فناوری رایانه
There was magic in her eyes.
چشمان او سحرآمیز بود.
They gave him some magic medicine.
به او یک داروی سحرآمیز دادند.
His latest poem is real magic.
آخرین شعر او واقعاً معرکه است.
The camera can magic vices into virtues.
دوربین عکاسی میتواند بدیها را افسونوار همچون نیکیها بنمایاند.
a magic bullet against cancer
داروی قطعی ضدسرطان
Pari has a magic touch with flowers.
دست پری برای گلکاری خوب است.
جادوگری، کندایی
She used magic to free them from their prisons.
آنها را با جادوگری از زندانهایشان آزاد کرد.
to practice magic
جادوگری، جادو کردن
شعبدهبازی، تردستی، چشمبندی
وابسته به سحر و جادو
ساحری، جادویی، سحری
Hafez' poetry is sheer magic.
شعر حافظ کاملاً جادویی است.
عالی، محشر، معرکه
مسحور کردن، جادو کردن، سحر کردن، افسون کردن، طلسم کردن
When I was young, movies had magic for me.
جوان که بودم، سینما مرا مسحور میکرد.
بهطور سحرآمیز، چنانچهگویی با جادو
(دارو یا وسیلهی درمان) داروی جدید و بسیار مؤثر
قالیچهی حضرت سلیمان، قالیچهی پرنده
چشم الکترونیکی
(دست یا لمس کردن) افسونآمیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «magic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/magic