با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Magic

ˈmædʒɪk ˈmædʒɪk ˈmædʒɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
جادو، سحر، فریب، سحرآمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I don't believe in magic.
- من به سحر و جادو اعتقاد ندارم.
- the magic of computer technology
- اعجاز فناوری رایانه
- There was magic in her eyes.
- چشمان او سحرآمیز بود.
- They gave him some magic medicine.
- به او یک داروی سحرآمیز دادند.
- His latest poem is real magic.
- آخرین شعر او واقعاً معرکه است.
- The camera can magic vices into virtues.
- دوربین عکاسی می‌تواند بدی‌ها را افسون‌وار همچون نیکی‌ها بنمایاند.
- a magic bullet against cancer
- داروی قطعی ضدسرطان
- Pari has a magic touch with flowers.
- دست پری برای گل‌کاری خوب است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
افسون، طلسم، هر نیروی سحرانگیز
- the magic of love
- افسون عشق
noun
جادوگری، کندایی
- She used magic to free them from their prisons.
- آن‌ها را با جادوگری از زندان‌هایشان آزاد کرد.
- to practice magic
- جادوگری، جادو کردن
noun
شعبده‌بازی، تردستی، چشم‌بندی
adjective
وابسته به سحر و جادو
adjective
ساحری، جادویی، سحری
- Hafez' poetry is sheer magic.
- شعر حافظ کاملاً جادویی است.
noun
عالی، محشر، معرکه
verb - transitive
مسحور کردن، جادو کردن، سحر کردن، افسون کردن، طلسم کردن
- When I was young, movies had magic for me.
- جوان که بودم، سینما مرا مسحور می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد magic

  1. noun supernatural power; appearance
    Synonyms: of impossible feats by tricks abracadabra, alchemy, allurement, astrology, augury, bewitchment, black art, conjuring, conjury, devilry, diabolism, divination, enchantment, exorcism, fascination, foreboding, fortune-telling, hocuspocus, horoscopy, illusion, incantation, legerdemain, magnetism, necromancy, occultism, power, prediction, presage, prestidigitation, prophecy, rune, sleight of hand, soothsaying, sorcery, sortilege, spell, superstition, taboo, thaumaturgy, trickery, voodoo, voodooism, witchcraft, wizardry
  2. adjective bewitching, charming
    Synonyms: bewitched, charismatic, clairvoyant, conjuring, demoniac, diabolic, eerie, enchanted, enchanting, ensorcelled, entranced, entrancing, extraordinary, fascinating, fiendish, ghostly, haunted, imaginary, magnetic, marvelous, miraculous, mysterious, mystic, mythical, necromantic, occult, otherworldly, parapsychological, runic, sorcerous, spectral, spellbinding, spellbound, spiritualistic, spooky, telekinetic, thaumaturgic, tranced, uncanny, unusual, weird, witching, witchlike, wizardly, wonderful
    Antonyms: normal, unmoving

Collocations

Idioms

  • magic bullet

    (دارو یا وسیله‌ی درمان) داروی جدید و بسیار مؤثر

  • magic carpet

    قالیچه‌ی حضرت سلیمان، قالیچه‌ی پرنده

  • magic eye

    چشم الکترونیکی

  • magic touch

    (دست یا لمس کردن) افسون‌آمیز

لغات هم‌خانواده magic

ارجاع به لغت magic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «magic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/magic

لغات نزدیک magic

پیشنهاد بهبود معانی