آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Impact

    ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt

    گذشته‌ی ساده:

    impacted

    شکل سوم:

    impacted

    سوم‌شخص مفرد:

    impacts

    وجه وصفی حال:

    impacting

    شکل جمع:

    impacts

    معنی impact | جمله با impact

    noun C2

    ضربت، فشار، تماس، اصابت، اثر شدید، ضربه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Music enhanced the impact of that scene.

    موسیقی اثر آن صحنه را بیشتر کرد.

    The sand reduced the violence of the impact.

    شن شدت ضربه را کاهش داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The bomb exploded on impact.

    بمب به مجرد اصابت منفجر شد.

    the point of impact

    نقطه‌ی اصابت، کوستگاه

    verb - transitive

    به‌هم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، باشدت ادا کردن، باشدت اصابت کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    a substance impacted in the upper intestine

    ماده‌ای که در روده‌ی فوقانی گیر کرده

    The mule lay impacted in the mud.

    قاطر دراز به دراز در گل گیر افتاده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The war did not impact upon me until my father was killed.

    جنگ بر من اثری نداشت تا اینکه پدرم کشته شد.

    verb - intransitive

    (عامیانه) اثر داشتن، اثر کردن، کارساز بودن

    How will misery impact on such a poet?

    بدبختی چه تأثیری بر چنین شاعری خواهد داشت؟

    the war's impact on commerce

    اثر جنگ بر بازرگانی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The book has a deep and immediate impact on the reader.

    آن کتاب خواننده را تحت‌تأثیر ژرف و فوری قرار می‌دهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impact

    1. noun collision, force
      Synonyms:
      hit strike knock bump encounter clash crash bang smash force blow shock jolt shake thump pound rap punch smashup meeting contact stroke jar crush quiver tremble tremor rock bounce ram slap buffet brunt concussion quake wallop percussion impingement crunch jounce appulse
    1. noun effect
      Synonyms:
      consequences influence impression meaning significance power weight mark repercussion thrust burden full force imprint brunt
    1. verb hit with force
      Synonyms:
      hit strike smash crash smash up collide clash kick crush bang into jolt crack up wrack up register

    Collocations

    have an impact on (upon)

    اثر داشتن بر، تحت‌تأثیر قرار دادن

    سوال‌های رایج impact

    گذشته‌ی ساده impact چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده impact در زبان انگلیسی impacted است.

    شکل سوم impact چی میشه؟

    شکل سوم impact در زبان انگلیسی impacted است.

    شکل جمع impact چی میشه؟

    شکل جمع impact در زبان انگلیسی impacts است.

    وجه وصفی حال impact چی میشه؟

    وجه وصفی حال impact در زبان انگلیسی impacting است.

    سوم‌شخص مفرد impact چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد impact در زبان انگلیسی impacts است.

    ارجاع به لغت impact

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «impact» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impact

    لغات نزدیک impact

    • - imp
    • - imp gal
    • - impact
    • - impacted
    • - impaction
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.