شکل جمع:
authoritiesقدرت، نفوذ، سلطه، مرجعیت، اقتدار، توانایی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The leader must be a person of authority.
رهبر باید شخصی صاحبنفوذ باشد.
Could I speak to someone in authority please?
میتوانم با شخصی بانفوذ صحبت کنم؟
حق، اختیار، اجازه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
under the authority of, under somebody's authority
تحت مسئولیت (زیر نظر)، بر عهدهی
(بهطور معمول جمع) مقامات، مراجع، اولیای امور، صاحبان قدرت
(کتاب) مرجع، مأخذ، (شخص) صاحب نظر، (شخص) مرجع
have it on good authority
اطلاع موثق داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «authority» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/authority