با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Interest

ˈɪntrɪst ˈɪntrɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    interested
  • شکل سوم:

    interested
  • سوم‌شخص مفرد:

    interests
  • وجه وصفی حال:

    interesting
  • شکل جمع:

    interests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
بهره، تنزیل، سود، حق، ادعا، هده، سهم قانونی، نفع (منافع)، مصلحت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He has a half interest in this restaurant.
- او صاحب نصف این رستوران است (سهم او نصف این رستوران است).
- Each country must look after its own interests.
- هر کشوری باید مواظب منافع خودش باشد.
- Interest rates are going up.
- نرخ بهره دارد بالا می‌رود.
- an interest free loan
- وام بی‌بهره، قرض‌الحسنه
- They offered to buy my interest in the company.
- آن‌ها پیشنهاد کردند که سهم مرا در شرکت بخرند.
- an interest of ten percent
- بهره‌ی ده درصد
- banking interests
- صاحبان بانکها
- bank interest
- بهره‌ی بانکی
- compound(ed) interest
- بهره‌ی مرکب، ربح مرکب
- He has engaged a lawyer to look after his interests.
- او برای حفظ منافع خود وکیل گرفته است.
- What is your interest in this affair?
- ادعای شما در این قضیه چیست؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
دلبستگی، علاقه، تمایل، گرایش، خواهانی، رغبت، دیدگیری، توجه، کشش، جذبه
- his interest in music
- علاقه‌ی او به موسیقی
- books of interest to children
- کتاب‌های مورد علاقه‌ی کودکان
- his interest in the welfare of his children
- دلبستگی او به سعادت فرزندانش
- That picture drew my interest.
- آن تصویر توجه مرا جلب کرد.
- full of interest for me
- پراز کشش برای من
- Coloring adds interests to the painting.
- رنگ‌آمیزی نقاشی را جالب‌تر می‌کند.
- our common interests
- علایق مشترک ما
- the academic interests of a scholar
- علایق علمی یک دانشمند
- After retirement his only interest was flower gardening.
- پس از بازنشستگی یگانه دلبستگی او گل‌کاری بود.
- He has business interests all over the world.
- او در تمام دنیا علایق بازرگانی دارد.
- America's interests in Europe
- علایق (یا منافع) آمریکا در اروپا
- He has the interest of his nation at heart.
- او بهروزی ملت خود را در قلب دارد.
- the steel interests
- گردن‌کلفت‌های (صنعت) پولادسازی
- He has interest with the boss.
- او نزد رئیس خرش می‌رود.
- a question of great political interest
- موضوع واجد اهمیت سیاسی زیاد
- a matter of little interest
- موضوعی کم‌اهمیت
- to repay kindness with interest
- لطف کسی را با محبت بیشتر پس دادن
- Can I interest you in a cup of tea?
- چای میل دارید؟، چای چطور؟
- His offer interested me.
- پیشنهاد او توجه مرا جلب کرد.
- After retirement, he interested himself in stamp collecting.
- پس از بازنشستگی خود را با گردآوری تمبر سرگرم کرد.
- it may interest you to know that...
- ممکن است بخواهید بدانید که ...
- in the interest of world peace
- به خاطر صلح جهانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
علاقه‌مند کردن، دلبسته کردن، ذی‌نفع کردن، بر سر میل آوردن
- Are you interested?
- دلت می‌خواهد؟، میل داری؟
- Are you interested in learning English?
- علاقه به یادگیری انگلیسی داری؟
- Modern Western music does not interest her.
- موسیقی امروزی غربی مورد علاقه‌ی او نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interest

  1. noun attraction, curiosity
    Synonyms: absorption, activity, affection, attentiveness, care, case, concern, concernment, consequence, diversion, engrossment, enthusiasm, excitement, game, hobby, importance, interestedness, into, leisure activity, matter, moment, note, notice, passion, pastime, preoccupation, pursuit, racket, recreation, regard, relaxation, relevance, significance, sport, suspicion, sympathy, thing
    Antonyms: apathy, boredom, disinterest, indifference
  2. noun advantage
    Synonyms: benefit, gain, good, profit, prosperity, welfare, well-being
    Antonyms: disadvantage
  3. noun share, investment
    Synonyms: accrual, authority, bonus, claim, commitment, credit, discount, due, earnings, gain, influence, involvement, participation, percentage, piece, points, portion, premium, right, stake, title
  4. verb hold the attention of
    Synonyms: affect, amuse, appeal, appeal to, arouse, attract, be interesting to, concern, divert, engage, engross, entertain, enthrall, excite, fascinate, grab, hook, intrigue, involve, lure, move, perk up, pique, please, pull, sit up, snare, tantalize, tempt, titillate, touch, turn on
    Antonyms: bore, bother, disenchant, disinterest

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده interest

ارجاع به لغت interest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interest

لغات نزدیک interest

پیشنهاد بهبود معانی