گذشتهی ساده:
modelledشکل سوم:
modelledسومشخص مفرد:
modelsوجه وصفی حال:
modellingشکل جمع:
modelsهمچنین میتوان از modeling بهجای modelling و از modeled بهجای modelled استفاده کرد.
مدل، شکل، شیوه، ماکت، نمونه، مثال، الگو، قالب
He is a model of good behaviour.
او نمونهی خوشرفتاری است.
democracy on the Swiss model
دموکراسی به شیوهی سوئیس
We have overcoats in other models too.
پالتوهای مدل دیگر هم داریم.
a 1995 model
نمونهی سال 1995
مانکن، مدل (لباس)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As a model, she had to maintain a strict diet and exercise regimen to stay in shape.
بهعنوان یک مدل، او مجبور بود یک رژیم غذایی سخت و یک رژیم ورزشی را برای حفظ اندام نگه دارد.
The magazine cover featured a beautiful model in a designer gown.
روی جلد مجله مانکن زیبایی با لباس مجلسی طراحان دیده میشد.
مدل، نسخه، نمونه، الگو (در ماشینهای خاص)
a two-door model
(اتومبیل) مدل دو در
This model has a larger engine than its predecessor.
این مدل موتور بزرگتری نسبت به مدل قبلی خود دارد.
طرح، نمونه، الگو، مدل، قالب، نقشه، نمونهی اولیه (یک شی فیزیکی کوچکی که برای نشان دادن شی بزرگتری استفاده میشود)
a small-scale model of our new airplanes
نمونهی کوچک اندازهی هواپیماهای جدید ما
a wax model of the Statue of Liberty
نمونهی مومی مجسمهی آزادی
good role models for children
سرمشقهای خوب برای کودکان
ریاضی مدل
The scientist used a mathematical model to predict the outcome of the experiment.
این دانشمند از یک مدل ریاضی برای پیشبینی نتیجهی آزمایش استفاده کرد.
The teacher used a diagram as a model to explain the concept to the students.
معلم از نمودار بهعنوان مدل برای توضیح مفهوم برای دانشآموزان استفاده کرد.
مدل لباس بودن، مانکن بودن، بهعنوان مانکن کار کردن، جامهنمایی کردن
She models for a popular clothing brand.
او برای یک برند معروف لباس بهعنوان مدل کار میکند.
The fashion designer wanted her to model his new collection.
طراح مد از او میخواست که مانکن مجموعهی جدیدش باشد.
شکل دادن، مطابق مدل معینی در آوردن، مدلسازی کردن، شبیهسازی کردن، نمونهسازی کردن
She decided to model the cityscape using clay and paint.
او تصمیم گرفت منظرهی شهر را با استفاده از خاک رس و رنگ شکل دهد.
to model in clay
با گچ نمونهسازی کردن
مدل جانوری (جانوری که در طول پژوهش و بررسی بیماریهای انسانی برای درک بهتر روند بیماری و بدون خطر آسیبرساندن به انسان بهکار گرفته میشود.)
The model showed promising results in predicting human responses to the virus.
مدل جانوری نتایج امیدوارکنندهای در پیشبینی پاسخهای انسانی به ویروس نشان داد.
Using a model in research can help accelerate the discovery of new treatments.
استفاده از مدل جانوری در تحقیقات میتواند به سرعت بخشیدن در کشف درمانهای جدید کمک کند.
قدیمی معماری طرح ساختمان، نقشهی ساختمان
The architect presented the model of the new office building to the client.
معمار نقشهی ساختمان اداری جدید را به کارفرما ارائه کرد.
The intricate model of the ancient temple was displayed at the museum.
طرح ساختمان پیچیدهی معبد باستانی در موزه به نمایش گذاشته شد.
الگوبرداری کردن، سرمشق قرار دادن
He tried to model his behaviour on his brother's.
او کوشش میکرد رفتار برادرش را سرمشق قرار دهد.
He decided to model his approach to leadership on successful entrepreneurs.
او تصمیم گرفت رویکردش به رهبری را از روی کارآفرینان موفق الگوبرداری کند.
قدیمی سازمان تشکیل دادن، ساختمانی را تشکیل دادن
The mayor worked to model the city council into a more efficient governing body.
شهردار تلاش کرد تا با شورای شهر بهعنوان یک نهاد حکومتی کارآمدتر سازمان تشکیل دهد.
The CEO aimed to model the employees into a high-performing team.
هدف مدیرعامل این بود که با کارمندان بهعنوان یک تیم با عملکرد بالا سازمان تشکیل دهد.
(شخص) نمونه، الگو، سرمشق
a model student
دانشآموز نمونه
Her behavior is a model example of kindness in our community.
رفتار او الگویی از مهربانی در جامعهی ماست.
(شی) مدل، نمونه
a model home
خانهی نمونه
The architect presented a model design for the new building.
معمار طرح نمونه را برای ساختمان جدید ارائه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «model» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/model